ایجاد اعتیاد یا از نتایج اعتیاد باشد (بیابانگرد،1384). عزت نفس همان ارزیابی نفس است كه بر طبق معیارهای فردی خاص صورت می پذیرد و هر فرد نقش آن معیارها را در تعیین ارزش انسانی خود بسیار مهم تلقی می كندو در نهایت زیاده روی در مصرف مواد و اعتیاد می تواند دلیل و پیامد از دست دادن عزت نفس باشد(نوحی،1389) . در این شرایط پناه بردن به مواد مخدر تصمیمی غلط است ، زیرا اگرچه در كوتاه مدت احساس بهتری در فرد به وجود می آورد، اما پیامدهای آن در بلند مدت معمولاً مسأله را وخیم تر می كند(ملا زاده،1388). عزت نفس بالا باعث می شود تا فرد در برابر قضاوت های دیگران مقاوم باشد.
تئوری آسیب پذیری در مقابل قضاوت دیگران ،اعتقاد دارد هر فردی در مقابل نظرها و عقاید مردم آسیب پذیر است، مگر این كه اعتقاد راسخی به توانایی و ارزش های خود داشته باشد . این گونه افراد محكوم به زندگی كردن به نحوی هستند كه رضایت مردم را همواره جلب كنند (نوحی،1389). عزت نفس بالا موجب می شود تا افراد در زمان مواجه شدن با مشكلات زندگی و در زمان رویارویی با حوادث و بحرا ن ها كمتر احساس ناتوانی و دلسردی كنند(مسعود نیا،1388) . به بیان ساد ه تر عزت نفس عبارت است از میزان ارزشی كه فرد برای خود قایل است (ناتانیل،1998). ایجاد حس بی ارزشی و بی كفایتی در دوران بزرگسالی ، منجر به كاهش اعتماد به نفس می شود، كه این عوامل نقش مهمی در شروع اعتیا د دارند.(بیگدلی،1391). در واقع ،داشتن عزت نفس بالا برای یك خوداثرمندی سالم و قوی ضروری است . عزت نفس و خودكارآمدی بالا باعث افزایش تلاش، پشتكار و انگیزش فرد می شوند و از مؤثرترین عوامل تعیین كننده عملكرد افراد بویژه در كنترل، پایش و پیگیری برنامه های درمانی مددجویان وابسته به مواد مخدر است (نوحی،1389).
از طرف دیگر عزت نفس رابطه مستقیمی با ابراز وجود دارد(عباسی نیا،1387).یکی از عوامل شخصیت در گرایش به اعتیادعدم ابراز وجود و مشکل در قدرت نه گفتن می باشد (حاج حسنی،1390). ابراز وجود باعث افزایش عزت نفس،بیان منطقی افکار و احساسات، کاهش اضطراب،بهبود مهارت های اجتماعی-ارتباطی و ملاحضه حقوق دیگران و در عین حال گرفتن حق خود شده و در نهایت منجر به افزایش میزان رضایت از زندگی و شادکامی می شود (آند[6]،1995). هم چنین بین رفتار غیر جرات ورزانه با تر س های اجتماعی،اضطراب اجتماعی، پرخاشگر ی های درونی (نظیر انتقاد افراطی از خود و احساس كمرویی، فقدان اعتماد به نفس و عزت نفس پایین،) رابطه وجود دارد(عباسی نیا،1387). از طرف دیگر بین رفتار غیر جرات ورزانه با رفتارهای مستقل، خودبسندگی اجتماعی، اعتماد به نفس و عزت نفس بالا، رابطه منفی وجود دارد(همان منبع). افراد معتاد به دلیل ضعف ابراز وجود دچار نوعی تنش درونی و اضطراب شدید هستند(خاکباز،1392). افزایش ابراز وجود باعث می شود تا فرد قاطعانه رفتار کند و مسئولیت پذیر شود (آند،1995). طبق تحقیقات انجام شده ضعف ابراز وجود باعث افزایش گرایش به مواد می شود. بنابراین روش های مختلفی در سال های اخیر برای افزایش ابراز وجود، ابداع شده است. آموزش مهارت های اجتماعی، روش های مصون سازی، درمان های شناختی و … از ان جمله اند. روان در مانی مبتنی بر منابع شناخت خود حوزه نسبتا جدیدی است که در افزایش ابراز وجود موثر می باشد.(یونسی،1382)از آنجا که تعادل انرژی، انتروپی و
ترمودینامیک در افراد معتاد سطح انرژی متعادل نیست، بسیاری از مشکلات می تواند پیش بیاید. اگر سطح انرژی بیشتر در پسخوراند اجتماعی جریان یابد، فرد دهن بین، تلقین پذیر و دارای اعتماد به نفس پایین می شود. اگر مقایسه اجتماعی بیشترین انرژی را به خود اختصاص دهد،فرد افسرده و دارای حس بی ارزشی می شود. حال با توجه با اینکه روان درمانی مبتنی بر منابع شناخت خود در متغیرهایی مثل عزت نفس،رضایت زناشویی،نگرش مثبت به اعتیاد(یونسی،2004)تاثیر بسزایی داشته است،
با توجه به مشکلات عدیده ی معتادان به نظر می رسد که ابراز وجود عنصر مهمی برای درمان و کمک به این افراد باشد.بنابر این روان درمانی مبتنی بر منابع شناخت خود، به نظر می رسد که بتواند با متعادل کردن سطح انرژی، باعث افزایش سلامت روانی و ابراز وجود شود،می توان گام مهمی برای کمک به این افراد برداشت.مثلا با کاهش پسخوراند اجتماعی اضافی،می توان اعتماد به نفس را در فرد افزایش داد.این افزایش اعتماد به نفس نیز ممکن است در افراد معتاد باعث افزایش ابراز وجود و قدرت “نه گفتن” شود که به نوبه خود در کاهش گرایش به مواد موثر است.از طرفی چون ابراز وجود رابطه مستقیمی با عزت نفس دارد،افزایش ابراز وجود از طریق رواندرمانی مبتنی بر منابع شناخت خود،ممکن است باعث افزایش حس ارزشمندی و عزت نفس در معتادان شود.حال با توجه اینکه از طریق روش های خودمتمایز سازی،گشتالت درمانی،آموزش گروهی، درمان التقاطی (بازساخت دهی شناختی و مهارت های مقابله ای شناختی- رفتاری)، آموزش مهار ت های اجتماعی، مهارت های خودآگاهی، آموزش ایمن سازی در برابر استرس، می توان ابراز وجود را افزایش داد(پیر ساقی،نظری،1393) و با توجه به موارد فوق که بیانگر مشکلات افراد معتاد بوده و اینکه از طریق روان درمانی مبتنی بر منابع شناخت خود می توان متغیرهایی مانند عزت نفس را افزایش داد، آیا این روان درمانی می تواند برای درمان افراد معتاد در کنار درمان های دارویی کمک کننده باشد و باعث افزایش ابراز وجود شود.
در حال حاضر بسیاری از سازمان ها صرف نظر از نوع و میزان تحصیلات رسمی كاركنان خود و با توجه به پویایی موجود در علوم و هم چنین نیازمندی های شغلی، دوره های آموزشی متنوع و مداومی را برای آن ها تدارك می بینند(ساکی،1377). سرمایه گذاری در آموزش كاركنان روندی افزایشی داشته و سازمان ها به طور روز افزون بر گسترش فعالیت های آموزشی و فراهم سازی فرصت های یادگیری برای كلیه كاركنان در سطوح متفاوت سازمانی تأكید ورزیده اند، و هم زمان با افزایش توجه به آموزش انتظارات و توقعات نیز از آن ارتقاء یافته است. اگر در گذشته برگزاری دورههای آموزشی و شركت دادن كاركنان در آن ها اقناع كننده به نظر می رسید، امروزه از آموزش انتظار می رود كه بتواند تغییرات رفتاری مطلوب را در كاركنان ایجاد كند و از این رهگذر تحقق اهداف سازمانی تسهیل یابد(قهرمانی،1382).
تعیین دقیق اثرات و نتایج یك دوره آموزشی بر شركت كنندگان و تعیین دقیق نحوه عملكرد آنها در بازگشت به محل كار خود در سازمان، فرایندی است پیچیده و مشكل و گاه مبتنی بر قضاوت های ذهنی كسانی است كه هر چند در تهیه و اجرای ظاهراً موفقیت آمیز یك دوره آموزشی كوشش بسیار به عمل می آورند، اما كم تر به آثار و نتایج عملی دوره آموزشی توجه دارند(کنستانتین و دیگران،2005).
یك برنامه آموزشی، تنها زمانی می تواند ارزشمندی خود را توجیه كند كه شواهد قابل اطمینان و معتبری در مورد تأثیر آموزش بر بهبود عملكرد شركت كنندگان عرضه كند. این امر به جنبه مهمی از آموزش و ارزشیابی آموزش اشاره دارد كه معمولاً از آن با عنوان«اثربخشی آموزش» یا «ارزیابی اثربخشی آموزش» یاد می شود(قهرمانی،1382).
یكی از مسائل عمده در سازمان های دولتی و صنعتی و سایر سازمان ها، جدی نبودن كاركنان و مدیران در امر آموزش، ارزیابی نا مناسب از اثربخشی دوره های آموزشی و در نتیجه ارائه بازخورد مناسب از نتایج آموزش می باشد، و در نهایت به هنگام ضرورت پیگیری لازم معمول نمیگردد(ابیلی،1376). در بر خورد با آموزش افراد به دلیل این كه ارزشیابی یك رفع تکلیف، با تحلیل كم و غیر مفید بوده است بسیاری از سازمان ها در ارزیابی هر یك از آموزش ها به عنوان یك ضرورت شكست خورده اند(کنستانتین و دیگران،2005). یكی از دلایل این مشكل بی تجربگی آن ها است. در این حالت شایسته است سازمان ها تلاش خود را برای جذب كارشناسان مجرب ارزشیابی معطوف نمایند(یاریگر، 1381).
ابیلی در مقاله ای تحت عنوان ” آموزش و بهسازی نیروی انسانی” خاطر نشان كرده است كه برای بهره برداری صحیح از مزایای آموزش كاركنان و تحقق اهداف سازمان لازم است از طریق ارجای مسؤولیت و بررسی میزان تغییرات حاصله و نحوه عمل كاركنان، اثربخشی آموزشی
آنان مورد ارزیابی قرار گیرد(ابیلی،1376). متأسفانه نسبت خیلی كمی از منابع قابل توجه اختصاص یافته به كوشش های آموزشی، به مرحله ارزیابی اختصاص می یابد. در واقع برخی از برنامههای آموزشی كه بسیار خردمندانه و با طراحی خوب و گران تهیه شده اند، یا برنامه ارزشیابی آن ها بسیار مقدماتی و ابتدائی است و یا اصلاً وجود ندارد(سینجر[5]، ترجمه آل آقا، 1378).
توجه به لزوم و اهمیت آموزش كاركنان مستلزم دقت و هزینه نیروی انسانی است و از آن جایی كه هدف نهائی آموزش كاركنان كارایی و اثر بخشی بیشتر است لذا بررسی و آگاهی از نتایج و بازده آموزشی كاركنان لازمه فرایند آموزش است و در واقع با این جزء است كه حلقه آموزش تكمیل
می گردد(رضوانی نژاد،1378).
با توجه به مطالب گفته شده و با در نظر گرفتن اهمیت دوره های آموزشی، بانک رفاه به منظور برآوردن نیازهای آموزشی نیروی انسانی خود اقدام به برگزاری دوره های آموزشی نموده است و اهداف زیر را از برگزاری این دوره ها دنبال می کرده است:
برای اطلاع از تأثیر این دوره ها در ارتقای سطح دانش، مهارت و رفتار مطلوب نیروی انسانی، میزان تحقق اهداف دوره ها، پاسخ گو بودن بروندادهای این آموزش ها به نیازهای محیط كار سعی شد که در این پژوهش به بررسی اثر بخشی دروه های آموزشی این نهاد پرداخته شود.
ﺗﺤﻘﻴﻖ ﺣﺎﺿﺮ ﺑﺎ ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ روﻧﺪ رو ﺑﻪ اﻓﺰاﻳﺶ ﻃﻼق در ﺟﻬﺎن دردﻫـﺔ اﺧﻴﺮ انجام ﮔﺮﻓﺖ. آمار طلاق در ایران در سالهای 1385 تا 1391 به طور پیوسته در حال افزایش بوده و از 94هزار طلاق در سال 1385به 110 هزار در سال87، 137هزار در سال 89 و150هزار در سال 91 رسیده است ﻃﺒﻖ آﻣﺎر رﺳﻤﻲ در اﻳـﺮان در سال1392 در مقابل هر 5 ازدواج ثبت شده یک طلاق ثبت شده است و اﻳﺮان ﭼﻬـﺎرﻣﻴﻦﻛﺸـﻮرﺟﻬـﺎن از ﻧﻈـﺮ ﻣﻴﺰان ﻧﺴﺒﺖ ﻣﻌﺮﻓﻲ ﻃﻼق ﺑﻪ ازدواج ﺷﺪه اﺳﺖ(پایگاه سلامت ایران، سازمان ثبت واحوال کشور، 1392). ﻃﺒـﻖ ﺗﻌﺮﻳﻒ ﻃﻼق ﻓﺮاﻳﻨﺪی اﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺗﺠﺮﺑه ﺑﺤﺮان ﻋﺎﻃﻔﻲ ﻫﺮ دو زوج ﺷﺮوع ﻣﻲﺷﻮد و ﺑـﺎ ﺗـﻼش ﺑـﺮای ﺣـﻞ ﺗﻌـﺎرض از ﻃﺮﻳﻖ ورود ﺑﻪ ﻣﻮﻗﻌﻴﺖ ﺟﺪﻳﺪ ﺑﺎ ﻧﻘـﺶﻫـﺎ و ﺳـﺒﻚ زﻧـﺪﮔﻲ ﺟﺪﻳﺪ ﺧﺎﺗﻤﻪ ﻣﻲﻳﺎﺑﺪ. ﻣﻘﺼﻮد از ﻣﻔﻬﻮم ﻣﻴﻞ ﺑﻪ ﻃﻼق ﻣﻴـﺰان ﺗﻤﺎﻳﻞ و ﻋﻼﻗﻪﻣﻨﺪی زوﺟﻴﻦ ﺑﻪ ﺟﺪاﺷﺪن و ﮔﺴﺴﺘﻦ رواﺑﻂ زﻧﺎﺷﻮﻳﻲ ﻃﻲ ﻣﺮاﺣﻞ ﻗﺎﻧﻮﻧﻲ اﺳﺖ، اﻳﻦ ﻣﻔﻬﻮم دارای ﺳﻪ ﺑﻌﺪ ﺷــﻨﺎﺧﺘﻲ، ﻋــﺎﻃﻔﻲ و رﻓﺘــﺎری اﺳــﺖ، ﻛــﻪ در ﺑﻌــﺪ ﺷــﻨﺎﺧﺘﻲ ﺗﺼﻮرات ﻓﺮد در ﻣﻮرد ﻃـﻼق را در ﺑـﺮ ﻣـﻲﮔﻴـﺮد و در ﺑﻌـﺪ ﻋﺎﻃﻔﻲ ﺷﺎﻣﻞ اﺣﺴﺎﺳﺎت و ﻋﻮاﻃﻒ ﻣﺜﺒﺖ و ﻣﻨﻔﻲ ﻓﺮد ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﻃﻼق اﺳﺖ، ﺳﺮاﻧﺠﺎم
فصل اول: مقدمات و کلیات
ﺑﻌﺪ رﻓﺘﺎری ﻣﻴﺰان آﻣﺎدﮔﻲ رﻓﺘـﺎری ﻓﺮد را ﺟﻬﺖ ﻳﺎ ﻋﻠﻴﻪ ﻃﻼق در ﺑﺮ ﻣـﻲﮔﻴـﺮد. در ﺑﺮرﺳﻲ ﻋﻠﺖ ﻃﻼق ﻋـﻼوه ﺑـﺮ ﻋﻮاﻣﻞ اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ، اﻗﺘﺼﺎدی و ﺣﻘﻮﻗﻲ، ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ ﻋﻠﻞ ﻓﺮدی و روان ﺷﻨﺎﺧﺘﻲ و ﻋﺎﻃﻔﻲ، از اﻫﻤﻴﺖ وﻳـﮋهای ﺑﺮﺧـﻮردار اﺳـﺖ .همچنین یکی از مراحل طلاق سرخوردگی و فرسودگی زناشویی است(براون 2000، به نقل از داوودی). یکی از مشکلات زناشویی که از عدم تناسب انتظارات با وافعیات ناشی می شود، فرسودگی زناشویی است زوجینی که انتظار دارند ازدواج و رابطهی عاشقانهی آنها تمام انتظارات و ایدهآلهاشان را برآورده کند و حل مشکلات کوچک و بزرگ زندگی آنان باشد و بهشخصیت و زندگی شان معنا بخشد بیش از دیگران دچار فرسودگی می شوند(گراوند، 1389). انباشته شدن سرخوردگیها وتنشهای زندگی روزمره، سبب فرسایش میشود و سرانجام به فرسودگی میانجامد(عطاری و همکاران، 1388). فرسودگی زناشویی واژهای است که به تازگی به حوزهی خانواده راه یافته و از خستگی جسمی، روانی و عاطفی بین روابط زوجین حکایت میکند. هنگامی که زوجین با انتظارات بالا وارد یک رابطه میشوند نمیتوانند این انتظارات را برآورده کنند و دچار نوعی خستگی میشوند که اصطلاحاً فرسودگی نامیده میشود. فرسودگی زناشویی حالت دردناک فرسودگی جسمی، عاطفی و روانی است که از عدم تناسب بین انتظارات و واقعیات ناشی میشود(پاینز، 1381).
متغیر میل به طلاق ممکن است ازطریق برآورده نشدن نیازها و اهداف، شیوههای ضعیف مقابله، ناتوانی در مدیریت حوادث زندگی وانتقال احساسات به همسرایجاد شود(یانگ ولانگ، به نقل از یوسفی، 1389).
همچنان که یکی از عوامل متغیر فرسودگی زناشویی نگفتن احساسات زوجین به همدیگر میباشد اگر همسران نیازهای خود را مطرح نکنند یا در رابطه با همدیگر پی به
نیازهای یکدیگر نبرند و به راهحل مثبتی برای برآورده کردن نیازهایشان نرسند، خطر فرسودگی دو چندان میشود(بوون، به نقل از خواصی، 1389).
فصل اول: مقدمات و کلیات
بنابراین رویکرد درمانی ارتباطی ستیر با توجه به متن بالا حائز اهمیت است. در حال حا ضر، خانواده درمانی با طیف وسیعی از شیوههای درمان، در درمان مشکلات متنوع زیستی، روانی و اجتماعی مورد استفاده قرار میگیرد. یکی از آن روشها، خانواده درمانی تجربهگرا
است که مدل ویرجینیا ستیرزیر شاخهای از آن است. این مدل بر تعاملات شخصی بلافصل تأکید دارد(گلادینگ، 1386). روش ستیر به گونهای است که به اعضاء کمک میکند تا الگوهای ناکارآمد خود را کشف کرده و احساسات خودشان از طریق شیوههای باز و همتراز درک و بیان کنند. ستیر به اعضاء کمک میکند تا به جای تکرار ناراحتی گذشته و بازگویی آنها، تعاملاتشان را در زمان حال مورد تجزیه و تحلیل قرار دهند( تامپسون 2001 ، به نقل از بای، 1384 ).
اجرای مشاورهی گروهی مبتنی بر رویکرد ارتباطی ستیر ضروری مینماید تا زوجین بتوانند دلایل تعارض و ارتباط ناسالم را بیابند و فرسودگی و سرخوردگی وگرایش به طلاق خویش را کاهش دهند. از این رو تحقیق حاضر در پی آن است که با رویکرد درمانی ارتباطی ستیر فرسودگی زناشویی و میل به طلاق زوجین مراجعه کننده به مراکز مشاوره را کاهش دهد.
این پژوهش در صدد بررسی این موضوع است که آیا این رویکردارتباطی ستیر به شکل مشاوره گروهی بر فرسودگی زناشویی و میل به طلاق زوجین مراجعهکننده موثر است؟
1-3- ضرورت و کاربرد پژوهش
این تحقیق باتوجه به روند رو به افزایش طلاق در جهان(یانگ ولانگ، 1998) و ایران (زارعی و یونسی، 1389) شکل گرفت. طبق آمار رسمی در ایران از هر هزار مورد ازدواج، دویست مورد به طلاق منجر میشود(زارعی و یونسی، 1389) . آمار کسانی که میل به طلاق دارند بیشتر از طلاق است. باتوجه به این که کسلر یکی از مراحل طلاق را سرخوردگی و فرسودگی زناشویی میداند ضرورت این پژوهش بیشتر مشخص میشود.
همگام با مطالب فوق، مطالعه روند رو به افزایش طلاق در دهه اخیر (گاتمن، ١٩٩1) و از آنجا که طلاق دارای پیامدهای عمیق و مخرب فردی، اجتماعی، اقتصادی، والدینی و حقوقی
فصل اول: مقدمات و کلیات
است (آماتو ، 1997). به طوری که غفلت از پیامدهای روانی، اجتماعی و… طلاق و بیتوجهی به عوامل زمینه ساز در متقاضیان طلاق، می تواند پیامدهای جبران ناپذیری را به دنبال خود داشته و علاوه بر تاثیرات منفی در خود فرد، سست نمودن استحکام بنیان خانواده و همچنین موانعی در جهات مخالف تعالی جامعهای که افراد مهترین ارکان آن محسوب میشوند، را پدید آورد. به همین علت بر آن شدم قبل از وقوع طلاق رسمی با استفاده از رویکرد ارتباطی ستیر تاثیر آن را بر میل به طلاق و فرسودگی زناشویی مداخله نمایم. که با انجام مداخلات به موقع و مناسب، همچون رویکرد ارتباطی ستیر، میتوان به کاهش این پیامدها چشم امید دوخت.
جکسون و ماسلاچ[1](2001)، فرسودگی شغلی را نشانگانی روان شناختی متشكل از سه بعد تحلیل عاطفی یا خستگی هیجانی، مسخ شخصیت وكاهش احساس كفایت شخصی می دانستند. علامت محوری فرسودگی، تحلیل عاطفی است كه یك واكنش عمومی به استرس بوده و به صورت احساس تحت فشار قرار گرفتن و تخلیه منابع احساسی و هیجانی در فرد نمودار می شود. مسخ شخصیت، پاسخی منفی و سنگدلانه، و بی تفاوت به اشخاصی است كه معمولاً دریافت كنندگان خدمات و مراقبت هستند و به نگرش منفی شخص نسبت به سازمان اشاره دارد. این بعد از فرسودگی، برای مشاغل مرتبط با خدمات انسانی بسیار اختصاصی میباشد. احساس عدم موفقیت فردی، كم شدن احساس لیاقت و ایفای موفق وظیفه است و یك ارزیابی منفی از خود در رابطه با انجام كار می باشد. (کیکاس[2] و همکاران، 2010).
به طور كلی فرسودگی شغلی عوارض متعددی درخانواده، زندگی اجتماعی، فردی و سازمانی برجای می گذارد كه از مهم ترین آن ها می توان به غیبت و ترك خدمت، تأخیرهای متوالی، شكایات مختلف روان شناختی، تضاد، تغییر شغل، كاهش كیفیت مراقبت از بیماران وتعارضات بین فردی با همكاران اشاره كرد (خازی[3] و همکاران، 2006). فرسودگی شغلی نشانگانی است كه بر اثر تعامل عوامل مختلف فردی، بین فردی و سازمانی به وجود می آید (دسیلوا[4] و همکاران، 2009). ازعوامل فردی فرسودگی شغلی، می توان به ویژگی های فردی، شخصیتی، عدم آمادگی برای احراز شغل واحساس عدم پیشرفت فرد و از عوامل بین فردی به ارتباط پزشك و پرستار، حمایت های مدیران وسازمان واز عوامل سازمانی به نوع شغل، تعارض نقش، ابهام در نقش، فشار كاری بیش ازحد، شرایط نامناسب كاری نوع مدیریت، فقدان حمایت اجتماعی، تغییرات سازمانی، ساعت كاری، وجود قوانین و مقررات خشك و دست وپاگیر در سازمان و فرصت های كم برای ارتقاء اشاره نمود (دکینسون[5] وهمکاران، 2007).
فرسودگی شغلی از عوامل متعددی سرچشمه می گیرد و یا خود بر عواملی تاثیرگذار می باشد و با بسیاری از متغیرها مانند ویژگی های شخصیتی فرد، عوامل سازمانی، اجتماعی و عوامل خانوادگی و مسائل زناشویی مدیران و کارکنان و. . . ارتباط مستقیم دارد. به عنوان مثال در یک شغل وجایگاه مدیریتی برای شخص مسئول عواملی از درون خانواده (مسائل و روابط بین زوجین و. . . . )می توانند تضمین کننده بهبود سازمانی( افزایش اثر بخشی و کارایی سازمانی مدیر )یا تضعیف کننده راندمان کاری شخص مدیر و بی انگیزگی و بی میلی و رکود کاری (فرسودگی شغلی) گردد یا بالعکس مسائل و مشکلاتی ناشی از شغل سازمانی مدیر بر روابط عاطفی و خانوادگی وی تاثیرگذارخواهدگذاشت. یکی از این روابط، ارتباط فرسودگی شغلی با موضوع طلاق عاطفی است. طلاق عاطفی به عنوان یكی از مسائل روانی اجتماعی است که جامعه ما با آن مواجه بوده و به عنوان یك معضل اجتماعی شناخته می شود. با توجه به این كه ریشه بسیاری از بیماریهای روانی، ستیزهای خانوادگی می باشد. در همه ی اعضاء خانواده و سپس در افراد جامعه تأثیرات نامطلوبی میگذارد (اربر[6]، 2004).
نظریه پردازی به نام پل هانان طلاق عاطفی را اولین مرحله در فرایند طلاق و بیانگر رابطه زناشویی رو به زوالی می داند که احساس بیگانگی جایگزین آن می شود. به عقیده او زن و شوهر اگر چه ممکن است با هم بودن را مانند یک گروه اجتماعی ادامه دهند، اما جاذبه و اعتماد آن ها نسبت به یکدیگر از بین رفته است. طلاق عاطفی به عنوان انتخابی نفرت انگیز بین تسلیم و نفرت از خود است که زن و شوهر هر کدام آن را تجربه می کنند که در آن ها هر یک از زن و شوهر به دلیل غمگینی و ناامیدی دیگری را آزار می دهد. طلاق عاطفی متضمن فقدان اعتماد، احترام و محبت به یکدیگر است. همسران بجای حمایت از همدیگر در جهت آزار و ناکامی و تنزل عزت نفس یکدیگر عمل می کنند و هر کدام به دنبال یافتن دلیلی برای اثبات عیب و کوتاهی و طرد دیگری است. در اینجا فاصله عاطفی و مشخص و آشکار میان همسرانی است که هر دو ناپخته هستند، هر چند یکی از آن ها ممکن است این ناپختگی را تایید کند و دیگری با ابراز اعمال مسئولانه مفرط چنین چیزی را انکار کند و نماد وجود مشکل در ارتباطی سالم و صحیح بین زن و شوهر است. این مشکل ارتباطی در سطح خانواده می تواند در جامعه نیز شیوع و گسترش یابد و ارتباط انسانی را مختل کند(بخارایی، 1386).
صمیمیت زناشویی می تواند به صورت قابل قبولی موجب تحکیم و رشد روابط محبت آمیز بین زوج ها شود. تا جاییکه به نظر می رسد اصل اساسی در ازدواج موفق ایجاد صمیمیت بین زوجین است. یکی از نیاز های اساسی در انسان صمیمیت است که شدت آن و نوع صمیمیت در افراد متفاوت است(رضایی،1389).
صمیمیت یک فرآیند پویاست که اصل آن اعتماد و احترام متقابل است. صمیمیت یک نیاز واقعی است که ریشه درونی داشته و از نیاز بسیار اساسی برای دلبستگی نشأت می گیرد( باگاروزی ، 2001 ، ترجمه ی آتش پور و اعتمادی ، 1385). اما در آن روی سکه ، یعنی ازدواج ناموفق و از هم گسسته به علت عدم وجود صمیمیت ، خواه ناخواه یک رابطه را به پایان خود نزدیک می کند. مثلا در یک تحقیق معتبر که در آمریکا درباره ی علل طلاق انجام شد، 80% مردان و زنانی را که طلاق گرفته بودند ، علت جدایی و شکست ازدواج خود را رشد تدریجی فقدان احساس صمیمیت و عدم احساس عشق و ارزش گذاری ذکر کردند(باگاروزی ، ترجمه رضا زاده و تهرانی،1387).علاوه بر این سطح تمایز و استقلال نیز با صمیمیت ارتباط دارد. به نظر بوئن (1988) افراد تمایل دارند همسرانی با سطح تمایز مشابه انتخاب کنند (نقل از رضایی ، 1389).همچنین زوجینی با سطح تمایز پایین تحمل سطوح بالای صمیمیت را ندارند و همسران با تمایز بالا و استقلال تحمل بیشتری برای صمیمیت دارا می باشند.صمیمیت زناشویی نزدیکی ، تشابه و یک رابطه شخصی عاشقانه یا هیجانی با شخص دیگر است که مستلزم
شناخت و درک عمیق از فرد دیگر به منظور بیان افکار و احساساتی است که به عنوان منشأ تشابه و نزدیکی به کار می رود( باگاروزی، 2001 ، ترجمه ی آتش پور و اعتمادی ، 1385).
باگاروزی (2001) 9 مؤلفه جداگانه و لی مرتبط با هم در مورد صمیمیت را شناسایی کرده است که عبارتند از : صمیمیت عاطفی، جسمی، عقلانی، اجتماعی – تفریحی، ارتباطی، معنوی، روانشناسی، جنسی و صمیمیت کلی (نقل از اعتمادی،1385).صمیمیت نیز همانند سایر ارکان دخیل در ایجاد رضایت زناشویی به آسانی به دست نمی آید و حفظ صمیمیت تا آخر عمر مهارتی است بسیار شایسته ی اهتمام. به هر حال بودن در روابط صمیمانه هم هیجان انگیز است و هم تهدید کننده و راهکار مقابله ای آن افزایش آستانه ی تحمل اضطراب در خویشتن است (حسینی ؛ 1389).
در اهمیت تشکیل خانواده و فلسفه ازدواج و صمیمیت در اسلام همین بس که خداوند آن را نشانه ی خود دانسته ، از نشانه های خداوند این است که از جنس خودتان برای شما همسرانی آفرید تا در کنار آنان به آرامش برسید و بین شما دوستی و مهربانی و صمیمیت قرار داد ( سوره ی روم / 21).