مسأله فهم متون ادبی و بررسی عناصر مؤثر بر آن از جمله مباحثی است که اندیشمندان از گذشته تا امروز در جوامع مختلف به آن پرداختهاند. هرمنوتیک و تأویل دانشی است که به بحث درباره مبانی نظری تفسیر و فهم میپردازد. در ابتدا وظیفه اصلی این دانش در غرب تشریح مبانی نظری فهم، تفسیر کتاب مقدس و تبیین اصول و قواعدی بوده است که مفسر به استناد آنها متون مقدس را شرح و تفسیر میکرد، اما رفتهرفته هرمنوتیستهایی مانند شلایر ماخر و دیلتای مبانی تفسیری کتاب مقدس را به فهم و تفسیر دیگر متون و به طورکلی به شناخت تمام صورتهای تفهُّم و هر آنچه نیازمند تفسیر باشد تسّری دادند و به این ترتیب هرمنوتیک توسعه یافت و جنبه غیردینی پیدا کرد. حتی دیلتای، هرمنوتیک را عهدهدار ایجاد روش شناسی علوم انسانی و تمایز بخش آن از علوم طبیعی دانست. در سیر تحول اندیشههای هرمنوتیکی شاید بتوان سه دوره را مشخص کرد:
الف. هرمنوتیک کتاب مقدس ب. هرمنوتیک مدرن ج. هرمنوتیک معاصر
الف)هرمنوتیک کتاب مقدس: هرمنوتیک بیش از آنکه به مباحث فلسفی تمایل داشته باشد به مباحث فهم و تفسیر متون مقدس توجه دارد، متن کتاب مقدس و فهم و تفسیر آن، کانون توجه هرمنوتیک قرون وسطی و پیش از آن بوده است.
ب) هرمنوتیک مدرن: اشاره به مباحثی دارد که در باب هرمنوتیک در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم میلادی در غرب شکل گرفت که
هم موجب توسعه این دانش و هم باعث ورودش به حوزههای علوم انسانی گردید. فردریش شلایر ماخر و ویلهم دیلتای دو بنیانگذار اصلی هرمنوتیک مدرن هستند. از مشخصات هرمنوتیک مدرن تغییر موضوع، تغییر روش و تغییر گرایش است.
ج) هرمنوتیک معاصر: هرمنوتیک مدیون سه فیلسوف مهم معاصر یعنی هایدگر، هانس گئورگ گادامر و پل ریکور است. هرمنوتیک معاصر به تأثیر از پدیدارشناسی هوسرلی و توجه به انتولوژی انسانی شکل گرفت. از اینرو هرمنوتیک معاصر برخلاف سنت پیشین دیگر وقف فهم متن و تفسیر کلام یا متن نوشتاری نگردید. همچنین در آن، برخلاف دیدگاه هرمنوتیکی رمانتیک، از شلایر ماخر گرفته تا دیلتای هدف از فهم بر ارتباط با فرد دیگر (مؤلف یا متکلم) و یا روانشناسی فرد دیگر، منوط نبوده است.
دانش هرمنوتیک فلسفی هایدگر و گادامر، فضایی را فرا روی مباحث هرمنوتیکی گشود که بسیار گستردهتر و بنیادیتر از فضای مورد نظر دیلتای بود، که صرفاً بر تمایز بین علوم انسانی و علوم طبیعی متمرکز گردیده است. دانش هرمنوتیک در قرن بیستم با فراتر رفتن از فضای معرفت شناختی و نظریات خاص تفهّم به دیدگاههای معطوف به انتولوژی متمایل شد. در این راستا، مراد از پدیده صرفاً فهم و شناخت اشیا و امور دیگر نبوده، بلکه به فهم به مثابه نحوه وجود انسان در جهان نگریسته شد. موضوع هرمنوتیک از چگونگی «شناخت جهان» به چیستی و چگونگی «بودن در جهان» تبدیل شد.
فرم در حال بارگذاری ...