در طول دهههای اخیر تمركز مطالعات و تحقیقات در زمینه درك و مفهوم سازی جنبههای
روانشناسی مثبتنگر[14] از جمله بهزیستی و هم چنین یافتن شیوهای دستیابی به آن ها، دلایل ایجاد و نیز تداوم این ویژگیها، بهطور فزایندهای رو به رشد است (لینلی و جوزف[15]، 2004 و سلیگمن[16]، 2006). در همین راستا دیدگاهها و نظریات گوناگونی در رابطه با عوامل مرتبط بهزیستی وجود داشته است. از دیدگاه رایان و دسی[17] (2002) دو رویکرد اصلی در تعریف بهزیستی وجود دارد: لذتگرایی[18] و فضیلتگرایی[19]. تعدادی از محققان بهزیستی را با خوشی لذت گرایانه[20] یا شادكامی[21] برابر میدانند. برابر دانستن بهزیستی با خوشی لذتگرایانه یا شادكامی پیشینهای طولانی دارد. در دیدگاه لذتگرایی ارسطو، فرض بر آن است كه زندگی آرمانی به معنای زندگی همراه با شادی و لذت با اجتناب از افسردگی و ناراحتی
میباشد. در این رویكرد هدف زندگی كسب حداكثر لذت می باشد. این رویكرد، بهزیستی لذتگرا[22] نامیده میشود.
شاخص های بهزیستی لذتگرا بیشتر بر روی افزایش شادكامی از طریق وجود عواطف مثبت و حذف عاطفه منفی تمركز كرده است.در مقابل تعدادی از روان شناسان از جمله ریف (1989)، با وجود ماهیت جذاب بهزیستی لذتگرا،مخالف این نوع بهزیستی بوده و بر روی بهزیستی فضیلتگرا[23] تأكید دارند. دیدگاه فضیلت گرایی حاكی از آن است كه زندگی آرمانی به معنای شكوفاسازی توانمندیهای انسانی است. به عبارتی در این دیدگاه، هر آنچه برای فرد با ارزش است و مطابق با خود واقعی وی میباشد، مهم است. تعداد زیادی از روانشناسان در ازای برابر دانستن بهزیستی با شادكامی و لذت، آن را با فضیلت[24] برابر میگیرند. نظریات مبتنی بر ارضاء امیال، به رغم ایجاد لذت، همواره بهزیستی را در پی ندارد و در نتیجه، بهزیستی نمیتواند صرفاً به معنای تجربه لذت باشد (راین و دسی، 2001).
تعدادی از روانشناسان در تعریف بهزیستی این موضعگیری، بهزیستی فضیلتگرا را برگزیدهاند و در حال اجرای پژوهشهایی در حوزه بهزیستی بر اساس آموزه های سنت فضیلتگرایی هستند. این دیدگاه شامل یك درك كاملتری از سلامت روان شناختی مثبت است. ریف (1989)، به تفاوت های بهزیستی ذهنی و بهزیستی روان شناختی (كه نظریه پردازان فضیلت گرا طرفدار دومی هستند) اشاره
می كند. به طور کلی، روانشناسان بین بهزیستی لذتگرا و فضیلتگرا فرق گذاشته و درباره تفاوت های آن بحث کرده اند (کاشدان[25] و همکاران، 2008، ریان و هوتا[26]، 2009، هوتا و ریان، 2010).
تعدادی از محققین از جمله کاهنمان[27] (1999، 1999) در زمینه بهزیستی لذت گرا را مورد بررسی قرار داده و نشان دادند که بهزیستی شامل لذتهای آنی افراد می باشد. در مقابل تعدادی از محققین از جمله ریف (1989، ریف و کیز، 1995) و واترمن[28] (1993) بهزیستی را شامل به کاربستن و رشد خود فرد می دانند. از دیدگاه هوتا و ریان (2010) بهزیستی لذت گرا بیشتر برای دوره های کوتاه مدت سودمند است، در حالی که بهزیستی فضیلت گرا برای دوره های بلند، بیشتر از سه ماه، سودمند است. ریف (1989)، بر این عقیده است كه بعضی از جنبه ها مانند: تحقق هدف های فردی، متضمن تلاش بسیار و قانونمندی است؛ كه این امر حتی ممكن است در تعارض كامل با شادكامی كوتاه مدت باشد. بنابراین، بهزیستی را نباید ساده نگرانه، معادل با تجربه بیشتر لذت در مقابل افسردگی دانست؛ در عوض بهزیستی در
بر گیرنده تلاش برای كمال و تحقق نیروهای بالقوه واقعی فرد است.
هوتا و ریان (2010) پیشنهاد می کنند که برای مشخص شدن بیشتر بهزیستی در بازه های زمانی مختلف، نیاز است که آن این دو نوع بهزیستی در موقعیت های متفاوتی بررسی گردد، از این رو تحقیق حاضر در پی آن است که در مرحله اول بهزیستی دانشجویان را مورد بررسی قرار دهد.
دسی و ریان (2002)، این فرض را به كار بردند كه سلامت روان شناختی مثبت نتیجهی فعالیتهای فضیلتگرایانه است؛ كه رضایتمندی نیازهای روانشناختی پایه ای را پیشنهاد می كند. رضایتمندی نیازهای پایهای ممكن است به دلیل مكانیسمی باشد كه تجربه فضیلتگرایی در مدت یك فعالیت را به همراه و با بهزیستی فضیلتگرا مرتبط است. به همین دلیل است كه بهزیستی فضیلتگرا ممكن است ناشی از نتایج رفتاری در اجزای نیازهای روانشناختی پایهای باشد. به هر حال زمنیه پژوهشی در این زمینه نیازمند این است كه بفهمیم که چه عواملی بر روی بهزیستی دانشجویان و جنبه های آن تأثیر
میگذارد.
فرآیندهای مؤثر در رشد شخصیت انسان، از نیاز او به انسان های دیگر ریشه می گیرد. این نیاز در خردسالی با وجود فرشته مهربانی چون مادر سرچشمه گرفته و در سال های بعد، با وجود همسر، فرزندان، دوستان، آشنایان و سایر افراد در شبكه اجتماعی سیراب می شود. سیراب شدن این نیاز است كه بهزیستی انسان را در تمام سنین تأمین می كند (معانی، شاپوریان و حجت، 1379، ص 99-100).
بر طبق نتایج تحقیقات نشان داده شده است که بهزیستی انسان تحت تأثیر شرایطی و محیط های زندگی فرد بوده و در گرو تعاملات فرد در زندگی است (بهزادنیا و محمد زاده، 2012)، که در این میان نشان داده شده است که والدین نقش مهمی را می توانند در این امر ایفاء کنند (رایان و همکاران، 2001 و بوت[29] و همکاران، 2009). خانواده یک متغیر اجتماعی و محیطی مهم می باشد که اثر تعیین کننده ای در فرایندهای سلامت و بهزیستی انسان دارد که ادراکات افراد از این شرایط محیطینیز مهم و اساسی می باشد.
توسعه بهزیستی و سلامتی افراد بر طبق نظریه خود- مختاری (دسی و رایان، 2002) وابسته به تکمیل و ارضاء سه نیاز پایه ای روان شناختی(استقلال[30]، شایستگی[31]، وابستگی[32]) است. شایستگی، تمایل افراد به تعامل مؤثر با محیط و رخ دادن نتایج مورد دلخواه فرد است و در مورد احساس کارایی که فرد نسبت به محیط دارد می باشد. استقلال درونی، به عنوان تمایل برای خودابتکاری در تنظیم رفتار افراد و در رابطه با احساس انتخاب و ارداده در انتخاب توصیف می شود. وابستگی، نیاز به احساس ارتباط و پذیرش از طرف نزدیکان (مانند والدین، معلمین، و همسالان) است و هم چنین احساس یک پیوند معنادار و نگرانی درباره دیگران می باشد ( دسی و ریان، 2002).
نظریه خودمختاری بر عوامل سازنده رفتار انسان تأكید دارد و اعتقاد بر آن است كه هر فرد دارای سه نیاز روانی شایستگی، استقلال و وابستگی است، كه ارضاء آن ها از ضروریات رشد فردی می باشد. در این نظریه، شرایطی كه تسهیل كننده و موجب بهبود رضایت از زندگی در محیطهای متعدد خانه، مدرسه و جامعه میباشد، مورد بررسی قرار میگیرد (دسی و راین، 2002).
فرم در حال بارگذاری ...