شاعران و نویسندگان ادبی به دلیل ادراک بالاتر نسبت به سایراقشار جامعه، گاه به دلیل داشتن مشکلات فردی و گاه با درک نابسامانیهای جامعه و با احساس تعـهّد نسبت به اقشــار جامعه، اعتراض و درد خویش را در قالب اثری هنری عرضه میکنند که تاثیر آن بسیار بیشتر از بیان عادی مسأله است. در این میان، شعر یکی از قالب های هنری است که با به کارگیری زبان و قالبی آهنگین و موزون، راه نفوذ خود را تا عمق جان شنونده، در زمانها و مکانهای مختلف بازمیکند و رسالت خود را بهتر به انجام میرساند. در ادب کهن فارسی، اگرچه میتوان عنصر اعتراض را دید و صدای شاعران معترض را شنید؛ اما هیچ گاه اعتراضشان به گفتمان تبدیل نشده و اعتراض آنها، غالبا به صورت پند و اندرز، و در پارهای از موارد، به صورت انتقاد از حاکمان، در قالب شیوههای هجو و هزل باقی ماندهاست؛ ولی در حوزهی اعتراضات عرفانی و اعتقادی، بزرگانی چون حلاج، اعتراض خویش را بی پروا بیان کردند که نه تنها به گفتمان تبدیل شده؛ بلکه غوغایی نیز به پا کردهاست.در سال های پس از مشروطه، زن ها متوجه شدند که دستآورد چندانی از مشروطیت نصیب آن ها نشد و معدود شاعرانی، با حسرت و احتیاط و با تکیه بر اصول اخلاقی و احترام به آداب و رسوم اجتماع، به بیان اعتراض پرداختند؛ اما فروغ این حسرت را با شجاعت تمام و دوری از تزویر بیان کرد.
پیش از فروغ، ندای ماندگاری که در دادخواهی زنانه برخاسته باشد، وجود ندارد و اگر چیزی گفته شده یا بیتی سروده شده، بسیار کم مایه و ضعیف بوده است؛ اما راز ماندگاری فروغ، گفتن حرف دل است و دیدن نادیده گرفتهها. وی زنی است که تحوّل درونی و روحی خود را با تمام آنچه در جامعه اتفاق میافتد، بیپروا بیان میکند.
گاهی اعتراض نه تنها اوضاع نابسامان جامعه را به چالش می کشاند؛ بلکه آنچنان عصیانگر است که سنتهای شعری و آداب و رسوم اجتماعی
، اخلاقی و خانوادگی را دگرگون میکند و شاعری چون فروغ فرخزاد، شهامت مییابد تا بیپروا، با قیام علیه سنّت مردانه در شعر، آن چه را که میاندیشد بر صفحهی کاغذ بنگارد. تاریخ ادبیات ایران، سنّت و سیاست ایران، همواره گسترهی زبان و سخن مردانه بوده و محروم و بیبهره از زبان زنانه بودهاست. حدود، خطها و مرزهایی که سامانهی مردسالار تعیین میکند و قراردادها و هنجارهایی که سنتهای مردانه تعریف و تبیین میکند، تنها حضور کنشمندانهی مردان و صدای مردانه را برتافته است. و تابِ بازتاب صدای زنان را که از زبان و ذهن مردانه دور باشد، نیاورده و هرگونه کنش اجتماعی، زبانی و ادبی ساختشکنانه از سوی زنان را به شدت سرکوب کرده است. اشعار فروغ فرخزاد نخستین جلوهمندی زبان و صدای ویژهی زنان، در ادبیات ایران است. و آن را باید افزون بر ساخت شخصیتی وی، محصول وضعیت نوپدید جامعه و دگرگونی اجتماعی پنداشت که برّندگیِ جسارت و شهامت فروغ، در بافت سنگوارهای سخت آن، امکانی برای نمود هستی زنانه فراهم ساخت. فروغ با بهکارگیری این جسارت و شهامت و با تاثیر از زندگی شخصی و حوادث اجتماعی، افکار و اندیشههای خود را در قالب زبان زنانه، به اعترضکشاند و از خود در عرصهی زبان و ادبیات فارسی، شاعری معترض ساخت. بنابراین ابعاد گوناگون اعتراضات فردی و اجتماعی که از ارکان اصلی و محتوایی شعر او قلمداد میشود، مهمترین مسالهی قابل تحقیق و پژوهش درمورد شعر این شاعر است و از این جهت قابل تحلیل و بررسی است.
فرم در حال بارگذاری ...