با تشدید رقابت در تجارت و تغییرات سریع فنآوری و نیز افزایش قدرت و حق انتخاب مصرفكنندگان، موفقیت از آن شركتهایی خواهد بود كه قادر باشند به شکل شایستهتری انتظارات و ارزشهای مورد نظر مشتریان را درك و شناسایی كرده و به نحو مطلوب به آنها پاسخ دهند (وانگ و همکاران[1]، 2004).
در هر سازمانی، چه تولیدی و چه خدماتی، مهمترین عامل برای بقا و رشد سازمان، مشتریان آن هستند و چنانچه سازمان در جلب رضایت و وفاداریشان موفق شود و بتواند آنها را حفظ كند، زمینه رشد و بقای طولانی مدت خود را مهیا كرده است. افزایش رقابت در بخش خدمات، باعث توجه بیشتر به حفظ مشتریان فعلی و تلاش برای جذب مشتریان جدید شده است. پژوهشها نشان میدهند که سود یک شرکت با ادامه روابط مشتریانش به شدت افزایش مییابد (خورشیدی و کاردگر، 1386).
برند، یکی از ابزارهای ارتباطی مهم در مجموعهی مدیریت ارتباط با مشتری محسوب میشود و به دو دلیل برای مشتریان ارزشمند است: اول اینکه ریسک مصرفکننده را کاهش میدهد و دوم در هزینههای تصمیمگیری صرفهجویی میکند. اگر مشتریان از یک برند، مایوس و ناامید شوند، تمام سرمایهگذاریهای شرکت و سودهای آینده آن در معرض خطر قرار میگیرند. پس برند همانند یک اهرم عمل کرده و شرکت را تشویق میکند تا به طور مناسب به تعهداتش عمل کند (سویینی و سویت[2]، 2008).
اعتماد به برند اهمیت زیادی برای افزایش وفاداری مشتریان به برند دارد. به عنوان مثال، اگر اعتماد به برند كم باشد هرچقدر رضایت از محصول و خدمات بالا باشد باز هم این رضایتمندی خنثی میشود و از سوی دیگر، اعتماد به برند میتواند رضایت مشتریان را به وفاداری تبدیل كند (یوآلها[3]،2004).
این پژوهش در پی مقایسهی تاثیر اعتماد برند بر مشتریان، بین بانکهای دولتی و خصوصی است.
هدف اصلی هر سازمان علاوه بر فروش محصول خود، ایجاد نوعی رابطه و پیوند پایدار بین محصول وگروه خاصی از مشتریان است. عصارهی این رابطهی پایدار، نوعی تعهد و وفاداری مشتری نسبت به محصول را به دنبال دارد. فرایند ایجاد چنین تعهدی نسبت به یك محصول با نام تجاری (برند) خاص شامل مراحل آشنا شدن مشتری با محصول، شناخت پیدا كردن نسبت به آن و سپس ترجیح محصول با نام تجاری (برند) خاص را در برمیگیرد. در صورت موفقیت آمیز بودن چنین فرایندی، وفاداری مشتری، موفقیت سازمان و مایوس شدن سایر رقبا تضمین خواهد شد (جوانمرد و سلطان زاده، 1388).
در دنیای رقابتی امروز كه كالاها از نظر فیزیكی تمایز چندانی با یكدیگر ندارند، یك نام تجاری (برند) معتبر كه وسیلهی ارتباطی بسیار مهمی در فرآیند مدیریت ارتباط با مشتری است، میتواند مزیت رقابتی چشمگیری ایجاد كند. نامهای تجاری (برند) به مصرفكنندگان، ابزاری برای انتخاب ارائه میدهند و تنها وجود نامهای تجاری (برند) است كه موجب میشود یك محصول از محصول دیگر به آسانی متمایز شود. امروزه، مشتریان كالاها و خدمات در كشورهای مختلف به ویژه كشورهای توسعه یافته، هزینهی بیشتری را برای كالاهای دارای برند معروف میپردازند، زیرا برند بخش قابل توجهی از اطمینانی را كه مشتری به دنبال آن است، اعطا میكند. موضوع مهم در بخش خدمات رابطهای مانند بانكداری، جابهجایی مشتری است چرا که سودآوری در اینگونه مدلهای داد و ستد به روابط بلند مدت با مشتریان بستگی دارد و بررسی رضایت و کیفیت خدمات، ابزارهای اصلی برای افزایش روند حفظ مشتری هستند (وظیفه دوست و همکاران، 1388).
بدین منظور، مطالعهی حاضر، نقش برند را در مدیریت گردش و جابهجایی مشتریان فعلی خدمات رابطهای، بررسی میکند. این پژوهش نشان میدهد كه برند در مدیریت روابط بلندمدت با مشتری، دارای نقش چشمگیری است و چگونگی ارتباط ابزارهای معمول مدیریت ارتباط با مشتری، رضایت و كیفیت خدمات، با اعتبار برند را شرح میدهد.
مدیریت گردش و جابهجایی مشتری، اولویت درجهی اول مجریان صنایع خدماتی از قبیل صنعت بانكداری است. این مطلب در بازاریابی جدید پذیرفته شده است كه به دست آوردن مشتریان جدید، هزینه بسیار بیشتری دارد تا اینکه رابطهی خود را با مشتریان موجود گسترده و عمیقتر کنیم. بنابراین با توجه به این نکته که صنعت بانکداری نمونهای از خدمات رابطهای بلندمدتتر بوده و نیازمند برقراری رابطهای رسمی میان مشتری و شرکت است، از دست دادن یک مشتری را بررسی کنیم (سویینی و سویت،2008 ).
امروزه، قسمت عمدهای از تولید ناخالص اقتصاد كشورهای توسعه یافته، بخشهای خدماتی هستند، در حالی که پژوهشهای اندکی برای ارتقای عملكرد نامهای تجاری (برند) خدمات، انجام گرفته است (بردی و بوردو[4]، 2008). به سبب ویژگیهایی مانند ناملموسی، ناهمگونی، تفكیک ناپذیری و ناپایداری نامگذاری تجاری كالاهای فیزیكی متمایز است. پژوهشهای انجام گرفته در بخشهای خدماتی مثل فروشگاههای خردهفروشی و بانكها، نشان میدهد كه ابعاد نام تجاری (برند) مثل شواهد نام تجاری (برند) و ارتباطات نام تجاری (برند) به طور اساسی بر رضایت و نگرش مصرفكننده و در نهایت، بر قصد خرید دوباره نام تجاری (برند) در بخش خدمات تاثیر میگذارد (چرناتونی و سگال[5]، 2003).

یك برند زمانی دارای قدرت است كه بتواند رفتار مصرفكنندگانی كه به آن برند مینگرند را تحت تاثیر قرار داده و ترجیحات، گرایشها و رفتار خرید را برای آن برند به شکلی عادی، تكراری و روزمره کند (متامنی و شاهرخی[6]، 1998). امروزه، برند جزء مهم و لاینفك در راهبرد بازاریابی است و بازاریابی برندها، در قلب تجارت قرار دارد و ساختاربندی بسیاری از بهترین شركتهای معروف جهان مانند پراكتر اند گمبل و مارس بر پایه برندشان صورت میگیرد (باکر و همکاران[7]، 2002).
هدف این پژوهش مقایسهی تاثیر اعتماد برند بانکهای دولتی و خصوصی بر مشتریان است و از این طریق، علاوه بر نشان دادن اهمیت این عامل بر مشتریان، بانکها در یک چهارچوب رقابتی بین دولتی و خصوصی به نقاط ضعف و قوت خود در این زمینه آگاه شده و در جهت بهرهگیری یا اصلاح آن برآیند.
از آغاز دههی 1990 اتفاق نظر جهانی بین صاحبنظران پدیدار شده است که سازمانهای مشتریگرا و بازارگرا در بازارهای رقابت جهانی، موفقترند. سودمندترین و مناسبترین راهبرد برای بانکها، مشتریمداری است. در حقیقت، این جمله را قدری قویتر میتوان بیان کرد و گفت که بنیان و اساس نظام بانکی، مشتری است (ونوس و صفائیان، 1383).
شركتها در بازار، برای ایجاد تمایز بین محصولات خود و رقبا، از راهبردها و روشهای گوناگون بازاریابی، استفاده میكنند. یكی از تصمیمهای مهم، تصمیم در مورد انتخاب نام تجاری (برند) برای شرکت است. اگر نام تجاری (برند) با رعایت نكات دقیق روان شناختی، مطالعهی رفتار مصرفكنندگان و با توجه به اصول صحیح بازاریابی انتخاب شده باشد، موفقیت یك شرکت را در بازار تا حدود زیادی تضمین میكند. نامهای تجاری (برند) از زمرهی با ارزشترین داراییهای یك شركت محسوب میشوند كه باعث افزایش ارزش نهایی محصول میشود. در واقع، نام تجاری (برند) خلاصهای از فعالیتهای شرکت است که به ارتباط مشتری با شرکت میانجامد.
در دنیای پر رقابت امروز كه سرعت ورود رقبای جدید به بازار و ارائه خدمات متفاوت بسیار بالا است، با توجه به هزینههای بالای یافتن مشتریان جدید، حفظ مشتریان فعلی بسیار مهم است. برای این منظور داشتن رابطهی عمیق با مشتریان بسیار مهم است كه میتوانیم با استفاده از اعتبار نام تجاری (برند) خود، به این هدف دست یابیم (لوئیس و لومبرت[8]، 2010).
بحث برند از جمله مباحثی است که امروزه در کانون توجه شرکتها و فعالان بازار قرار گرفته است. به دنبال آن مسئلهی وفاداری به برند، از مسائل مهم و حتی میتوان گفت، حیاتی در بازاریابی امروز دنیا و به خصوص بازارهای بالغ به شمار میرود. امروزه، در عصری زندگی میکنیم که دیگر گرایشهای تولید، محصول و فروش نمیتواند بقای یک شرکت را در بازار تضمین کند. مشتریان و رقبا، هوشمندتر شده و تمامی شرکتهایی که خواهان بقای خود در این محیط هستند، خواسته یا ناخواسته باید به گرایش بازاریابی و حتی بازاریابی اجتماعی روی آورند. موضوعی که با کمی دقت میتوان آن را در اعمال و اقدامات اخیر شرکتهای داخلی کشورمان، مشاهده کرد؛ چرا که بخش عمدهای از بازار ما، رقابتی شده و بخشی از آن نیز در حال رقابتی شدن است (حسینی و رضایی، 1390).

در تمامی پژوهشها، اهمیت وفاداری مشتریان در ایجاد سودآوری شركتها مورد قبول قرار گرفته و بررسیهای مفیدی دربارهی همبستگی بین وفاداری و سودآوری به صورت نظری و عملی انجام گرفته است. این بررسیها پیشنهاد كردهاند كه وفاداری مشتریان، اثرات مثبتی بر سودآوری، هم از طریق كمك به كاهش هزینههای بازرگانی و هم از طریق افزایش فروش به هر مشتری دارد (رفیق[9]، 2005).
همچنین، نتایج مطالعات نشان میدهدكه تصویر برند[10] بر روی فهم مشتریان از كیفیت محصولات و خدمات، تاثیر خاصی دارد و اعتبار شركت بر روی فهم مشتری و وفاداری او موثر است. شركتها باید نسبت به تاثیر تصویر برند در وفاداری مشتریان و در نتیجه سودآوری شركت توجه بیشتری کنند. (ایبه و همکاران[11]، 2005).
بانکها در طی سالهای اخیر با چالشهای فراوانی روبهرو بودهاند که مهمترین چالش، گسترش دامنهی رقابت بین آنها و افزایش سطح دانش و آگاهی مشتریان است. این رقابت تنگاتنگ در میان بانکهای ایرانی به دلیل افزایش تعداد بانکهای خصوصی و تبدیل برخی بانکهای دولتی به خصوصی به وجود آمده است، لیکن به نظر میرسد که بانکها، رویکرد مدونی برای شناخت و درک مشتریان خود و برآورده نمودن بهتر نیازها و جلوگیری از گرایش مشتریان به بانکهای دیگر تدوین نکردهاند. همچنین هزینههای پایین تغییر بانک برای مشتریان ایرانی و پیوستن آنها به بانکهای رقیب، از وجود نداشتن برنامههای وفادارسازی بانکها جهت خلق ارزشهای ماندگار برای مشتریان ناشی میشود. در حقیقت بانکها با فراهم کردن عوامل وفادارسازی مشتریان، میتوانند هزینههای جابهجایی بانک را برای مشتریان افزایش دهند. در این میان یکی از عوامل تاثیرگذار بر وفاداری مشتریان، قابلیت اعتماد برند بانکهاست. در واقع زمانی که مشتریان امکان مقایسهی خدمات بانکهای مختلف را با یکدیگر ندارند، به طور معمول از آنچه در اختیار دارند مانند تصویر یا برند بانک برای تصمیمگیری استفاده میکنند (دهدشتی و دیگران، 1389).
قابلیت اعتماد یک برند در اثر سالها فعالیت و ارتباط با مشتریان و برآوردن و عمل کردن به آنچه که به مشتریان وعده داده شده و همچنین ارائهی خدمات و کالاهای دارای کیفیت برتر و یا حداقل مطلوب برای مشتریان به وجود میآیدکه حاصل توانایی و تخصص شرکت بوده است. این قابلیت اعتماد نیز در طی زمان، فقط از طریق روابط متقابل تکراری مشتری – شرکت ایجاد و متبلور میشود. اگر اعتماد به شرکت از بین برود، برند نیز به سرعت از بین خواهد رفت. از این رو، انجام پژوهشهایی در زمینه عوامل تاثیرگذار بر وفاداری مشتریان ضروری است. اهمیت اعتماد مشتریان به برند به عنوان یکی از عوامل موثر بر وفاداری تا حدی است که بسیاری از شرکتها و سازمانهای خدماتی، بودجههای هنگفتی را به پژوهش، پیگیری و بازبینی برندینگ و اجرای قولهای نام تجاری (برند) اختصاص دادهاند تا باعث شوند برند، بهتر بتواند بر صاحبان منافع و مشتریان خود تاثیر بگذارد و با آنها همکاری کند (دهدشتی شاهرخ و همکاران، 1389).
با در نظر گرفتن این مهم، در این پژوهش، تاثیر اعتماد برند بانکهای دولتی و خصوصی بر مشتریان و مقایسهی دو بانک سپه و اقتصاد نوین مورد بررسی قرار میگیرد.
هدف اصلی:
– مقایسهی بانکهای دولتی و خصوصی از لحاظ میزان تاثیر اعتماد برند بر مشتریان
اهداف فرعی:
– سنجش تاثیر قابلیت اعتماد برند بانک بر تعهد وفاداری مشتریان
– سنجش تاثیر قابلیت اعتماد برند بانک بر تعهد مستمر مشتریان
– سنجش تاثیر قابلیت اعتماد برند بانک بر رضایت مشتریان
[1]. Wang
[2]. Sweeney & Swait
[3]. Youal Ha
[4]. Brady & Bourdeau
[5]. Chernatony & Segal
[6]. Motameni & Shahrokhi
[7]. Baker
[8]. Louis & Lombart
[9]. Rafigh
[10]. Brand image
[11]. Ibeh
یکی از عواملی که به بانکها و موسسات در مسیر توسعه و موفقیت امور بانکی کمک می کند جذب مشتریان جدید وحفظ مشتریان فعلی می باشد. ایجاد وفاداری در مشتریان در کسب و کارهای امروزی به لحاظ اینکه مشتریان وفادار تاثیر بسزایی درموفقیت موسسات ایفا می کنند، مورد توجه بیش از پیش قرار گرفته است. هیچ کسب و کاری به جز سازمانهای انحصاری دولتی نمیتوانند بدون داشتن مشتریانی وفادار بقا داشته باشند.یكی از پیش نیازهای وفاداری مشتریان، بویژه در حوزه خدمات، رضایت مشتری است. بنابر این بانکهادر جهت دستیابی به چشم انداز و اهداف کلان خویش که همان کسب بالاترین سهم بازار در صنعت است باید رضایت مشتریان خود را افزایش دهد. لذا مدیریت ارتباط با مشتری بهترین راه حل در جهت دستیابی به این مهم است.در این پژوهش، میزان پذیرش مدیریت ارتباط با مشتری متغیر وابسته و عوامل مرتبط با آن متغیر مستقل می باشد.
با تغییر پارادایم از محصول محوری به مشتری محوری و با توجه به اینكه در محیط رقابتی امروز استفاده از روش های بازاریابی سنتی ، محدودیت های زیادی را برای سازمان ها ایجاد كرده است، مدیریت ارتباط با مشتری (CRM) برای ایجاد یك رابطه خاص با مشتری،ایجاد ارزش بیشتر برای سازمان ها ،ارائه شده است(مقدم و همکاران، 1389).
امروزه سازمانها در دوران اقتصاد مشتری مدار فعالیت می كنند كه در این دوران، مشتری حاكم واقعی بازار است. بنابراین سازمانها باید بیاموزند كه چگونه از تمركز بر محصول یاخدمات به سمت تمركز بر مشتریان حركت كنند. آنها باید مشتریان را به عنوان یك دارایی در نظر بگیرند كه نیاز به مدیریت و رساندن به بالاترین میزان بازدهی دارد (رنجبریان، 1999) .

با توجه به اینكه سازمانهاتشخیص داده اند كه مشتریان مهمترین دارایی آنها محسوب می شوند، بنابراین به روابط با مشتریان به عنوان تعاملاتی سودمند می نگرند كه نیازمند مدیریت صحیح می باشد( پلاکویاناکی و همکاران، 2006). به طوری كه دنیای رقابتی امروز سازمانها را بر آن داشته است تا به مشتریان اهمیت بیشتری دهند و به جای توجه به تولید انبوه به مشتری و رضایت وی توجه كنند (سهرابی وهمکاران,1385).
تمایل دنیای كسب و كار به تمایز محصولات و خدمات با یك میل جدید یعنی مشتری جایگزین شده است كه منجر به ظهور مجدد فلسفه یك به یك می شود به طوری كه سازمان با مشتری ارتباط برقرار كرده و رابطه اش را به صورت سودآور و مؤثر حفظ كرده و گسترش می دهد( پاین و همکاران، 2004). در فرایند مدیریت ارتباط با مشتری سعی می شود سودمندترین مشتریان شناسایی،جذب و به بهترین شكل نگهداری شوند. مدیریت ارتباط با مشتری فرایندی است مستمر ومشتمل بر ایجاد و بكارگیری دانش و هوشمندی بازار جهت ایجاد و حفظ سبدی از روابط مشتریان كه بیشترین بازده را داشته باشند( زابلا و همکاران،2004) .
پژوهشهای صورت گرفته نشان می دهد كه استقرار فرایند مدیریت ارتباط با مشتری در بسیاری ازسازمانها موجب افزایش توان رقابتی، افزایش درآمد و كاهش هزینه های عملیاتی شده است. امروزه در سازمانها به مدیریت ارتباط با مشتری، اهمیتی استراتژیک داده شده است. در شرایط دشوار رقابت، ارتباط بههنگام و سازمانیافته با مشتریان، مناسبترین راه افزایش رضایت مشتری، افزایش فروش و در عین حال کاهش هزینهها. با توجه به این مسائل، مدیریت ارتباط با مشتریان در سازمانها،نوعی استراتژی تجاری بهشمارمیرود(طهماسبی، 1391) .
به طور کلی در دنیای امروز دنیای کسب و کار برپایه مشتری مداری و رضایت مشتریان استوار گشته به گون ای که گسترش خدمات و حتی ارائه آن بدون در نظر گرفتن این اصل نه تنها مشکل بلکه غیرممکن است. یک سازمان مشتری مدار بدون ایجاد ارتباط مناسب با مشتریان خود نمی تواند موفقیتی حاصل کند و در دنیای امروز که دنیای کیفیت محور مشتری مدار است، مشتری هدف کار و مشتری گرایی زیربنای کلیه فعالیت های تجاری و اقتصادی خواهد بود.
پژوهش حاضر بر آنست تا میزان پذیرش مدیریت ارتباط با مشتری(CRM) را در شعب بانک حکمت ایرانیان مورد بررسی قرار دهد و با مطالعه عوامل مرتبط بر این مهم گامی ، هرچند کوچک، در راستای رشد کیفیت مشتری مداری نظام بانکی کشور بردارد.
در عرصه اقتصادی کنونی که رقابت و بین المللی شدن فعالیت های اقتصادی فراگیر شده است و مدیران در اجرای یکی از مهم ترین کارکردهای مدیریتی یعنی کنترل و برنامه ریزی تحت فشار قرار دارند، عدم استفاده از ابزارهای ارزیابی عملکرد و برنامه ریزی صحیح و دقیق و عدم ترسیم بهینه آینده شرکت امکان ادامه مدیریت و راهبری را با مشکل رو به رو می کند. رشد و تعالی شرکت، افزایش سودآوری و کارایی و بهره وری و بهبود کیفیت خدمات و بازاریابی کافی و پویا در گرو برنامه ریزی صحیح و کنترل و ارزیابی عملکرد عوامل درون و برون سازمانی است که سازمان در ادامه فعالیت وخدمات رسانی با آن ها در ارتباط است(جزئی؛1388، ص 130).

با وجود پیشرفتهای عظیم اخیر در عرصه های مختلف، انسانها همچنان مهره های اصلی سازمان را تشکیل میدهند كه موفقیت سازمانها در جهت تحقق اهداف شان وابسته به نحوه نگرش آنان نسبت به انسان و چگونگی به كارگیری این نیروها است. (هاشمی، امین زاده،1390،ص5).
مسئولیت اجتماعی شرکتها به ارائه روشهایی می پردازد که سازمانها در فضاهای کسب و کار خود به آن عمل می کنند و پاسخگوی توقعات جامعه، انتظارات تجاری، قانونی، اخلاقی و اجتماعی آنان هستند. چرا که سازمانها مسئولیتهای بزرگی در زمینه اجتماعی، اقتصادی و محیطی در قبال کارکنان، سهامداران، مشتریان، دولت، تامین کنندگان و تمامی ذینفعان خود برعهده دارند.بدون شک، چنانچه افراد، گروهها، سازمانها و مؤسسات مختلف جامعه ، خود را نسبت به رویدادها، اتفاقات و بحرانهای مختلف مسئول دانسته و هریک در حدود مسئولیت و حیطه کاری خویش در حل بحرانهای فوق تلاش نمایند، بسیاری ازمشکلات کاسته شده و جامعه ای سالم و آرام به وجود خواهدآمد(رویایی، رمضانعلی، مهردوست، 1388،ص44).

به عقیده کارشناسان مزایای مسئولیت اجتماعی شرکت ها نسبتاً تقسیم بندی شده است.برخی،رابطه چندین سهامدار و تمایل آنها برای سرمایه گذاری در فعالیت های مسئولیت اجتماعی شرکت هارا شناسایی نموده اند، در حالیکه برخی دیگر به مسئولیت اجتماعی شرکت به عنوان یک هزینه اضافی نگاه می کنند. این افراد بحث می کنند که ایده CSR ، با منافع افزایش سود سهامداران منافات دارد و با هم در انطباق نمی باشند (Buciuniene &Kazlauskaite,2012,p7) . مدیریت منابع انسانی[3] به عنوان عملکرد مدیریتی یک سازمان می تواند یک هدف در مسئولیت اجتماعی شرکت ها عمل نماید.از نظر اجتماعی، سازمان های مسئول بر این باورند که از کارکنان خود باید بهتر مراقبت نمایند و در جستجوی راهی برای بهبود شرایط کاری و رفاه آنها باشند و این کار باید به صورت مستمر صورت گیرد. البته از طرف
دیگر، این کار از طریق کارکنان سازمان نیز باید صورت گیرد تا مسئولیت پذیری اجتماعی سازمان بتواند در فعالیت های روزمره خود را آشکار سازد. چنین فعالیت هایی، با مسئولیت اجتماعی سازمان همراه است تا از طریق تعامل روزمره با مشتریان و سایر سهامداران خارجی چه از داخل و چه از خارج از سازمان ارتباط برقرار نمایند.(shoemaker & et al,2006,p451)

اجرای سیاست های مسئولیت پذیری اجتماعی به شدت به روابط متقابل و همکاری های دو جانبه کارکنان وابسته است و این بر نقش مدیریت منابع انسانی تأکید دارد. برای آسان کردن ارزش هماهنگ، سازمانها باید به انتخاب کارکنان با اصول اخلاقی خاص بپردازند و سیستم های ارتقاء را توسعه دهند که باعث افزایش عملکرد اجتماعی کارکنان می شود و برای ارزش های هماهنگ، به کارکنان پاداش می دهد و آموزش ها و توسعه های لازم را برای آنها فراهم می آورد.(Orlitzky & Swanson,2006)
استفاده از کارکنان در فعالیت های مسئولیت پذیری اجتماعی سازمان نیاز به توسعه ویژگی های رفتاری و نگرشی مثبت آنها دارد. بنابراین، مدیریت منابع انسانی نقش مهمی را در کسب آن ایفا می کند و این به عنوان یکی از ابزارهای توسعه حمایت و پشتیبانی از کارکنان و ایجاد تعهدات لازم برای اجرای سیاست ها و عملکردهای مسئولیت اجتماعی شرکت ها به شمار می آید (Baptista,2008).
فعالیت های CSR (وابسته به کارکنان) مانند سرمایه گذاری شرکت و دخالت در عملکردهای HRM وابسته به CSR ، سیاست های سازمانی و عملکردها در محیط کار پویای امروزی یعنی جایی که سازمانها بویژه با تعهدات کم کارکنان و عدم حضور زیاد آنها مواجه هستند را ایجاد نموده است. تحقیقات دریاره رابطه عملکرد HRM نشان می دهد که تعهدات سازمانی و سرمایه گذاری می تواند به صورت عملکردهای HRM ظاهر شود که منتهی به چرخش کاری کمتر کارکنان و تعهدات سازمانی بالاتر و غیبت کمتر آنها در سازمانها می شود. همچنین دخالت در CSR بویژه دخالت در عملکردهای HRM که به نوعی به CSR وابسته است دارای تأثیر مثبتی بر تعهدات کارکنان می باشد. این امر با کاهش چرخش کاری و کاهش غیبت از کار در ارتباط است و کارکنان بویژه به صورت مثبت به تعهدات سازمانی پاسخ می گویند. با توجه به روندهای اصلی در بازار کار جاری و تغییر رویکردهای کار و مکان کار، دخالت در عملکردهای HRM که به CSR وابسته است، پیش زمینه اصلی برای توسعه عملکردهای سازمانی فراهم نموده است (Buciuniene &Kazlauskaite,2012,p9) .
سیاست های رسمی مسئولیت پذیری اجتماعی سازمان ها دربرگیرنده مسائلی چون : صورت وضعیت های مکتوب و غیر مکتوب، صورت وضعیت متنوع و کد اخلاقی و صورت وضعیت ارزش شرکت می باشد. عملکردهای اقدامات مدیریت منابع انسانی (مربوط به مسئولیت پذیری اجتماعی) عملکردهای زیر را تحت شعاع قرار داده است: برنامه های عملکرد سازمانی شامل استخدام و بکارگیری مسئولانه، آموزش و پیشرفت های شغلی گروهی از افراد بدون مزیت مانند کارگران پیر، اقلیت ها (کارگران 50 سال به بالا)، افراد معلول، زنان و کارگران کم مهارت، کارگران جوان (زیر 25 سال)، مدیریت انعطاف پذیر زمان کاری و تناوب و چرخش شغلی، ارتباطات، به اشتراک گذاشتن سود و طرح مالکیت سهام، سلامت و رفاه کارکنان که باید منطبق با زندگی کاری و خانوادگی باشد. نتایج حاصل از عملکرد شامل غیبت از کار و چرخش کاری (نتایج مربوط به منابع انسانی)، سطح بهره وری، کیفیت خدمات، میزان نوآوری ها، موضوعات محیط زیست (نتایج سازمانی) می باشد (Buciuniene &Kazlauskaite,2012,P 11-12) .
بیش از 9 سال از تأسیس و راه اندازی منطقه آزاد انزلی می گذرد. در گذر این سال ها با وجود هزینه های انجام شده، این منطقه با مشکلات و چالش هایی روبرو است که این امر سبب شده به بسیاری از اهداف خود نرسد. در این منطقه هنوز زیر ساخت ها و ابنیه لازم برای تعریف یک مدل توسعه و سازمان یافته مطابق با استانداردهای بین المللی در دسترس نیست. برغم ظرفیت ها و توانمندی های بالقوه ای که در این منطقه وجود دارد اما فعالیت های اقتصادی و بازرگانی با دشواری ها و پیچ و خم های زیادی روبرو است که مشکلات زیادی را برای دست اندرکاران این حوزه به وجود می آورد. در بخش صادرات نیز با مشکلات جدی مواجه می باشد؛ بطوریکه این منطقه به پایگاه شمال کشور برای ورود کالا به کشور تبدیل شده است. قسمت اعظم مواد اولیه و قطعات نیمه ساخته شده صنایع مستقر در این منطقه وارداتی است. از سوی دیگر صنایع داخلی نیز دارای ساختاری وابسته می باشد. بدین لحاظ نمی توان خالص صادرات چندانی را از منطقه آزاد انزلی انتظار داشت. مضافاً بر اینکه عملکرد فعلی منطقه ازاد انزلی عمدتاً بر فعالیت های تجاری تکیه دارد. بیشترین فعالیت در این منطقه بخش خدماتی می باشد.
حال سؤالی که در این جا مطرح است این است که چگونه ساختارهای مدیریت منابع انسانی(HRM) و مسئولیت پذیری اجتماعی سازمان ها(CSR) با هم در رابطه هستند ؟و چه تأثیری بر نتایج عملکردی سازمانی می گذارند؟
– Youndet
[2] – Corporate Social Responsibility
Human Resource Management
و چگونگی برگزیدن موضوع پژوهش
پیش بینی جزء مهمی از فرآیند تصمیم گیری است، زیرا تصمیم گیری، آنچه در آینده رخ خواهد داد را منعكس میكند. در تصمیم گیری اقتصادی، پیشبینی مالی فعالیت مهمی محسوب می شود. نیاز به پیش بینی جریان وجوه نقد در تصمیمات اقتصادی مختلف وجود دارد زیرا جریان های نقدی مبنایی برای پرداخت سود سهام، بهره، بازپرداخت بدهی و… هستند (بارث، 2006). یكی از اطلاعات بدست آمده از سیستم های اطلاعاتی “اقلام تعهدی شرکت ها” است كه بر مبنای تعهدی محاسبه گردیده و در صورتهای مالی نشان داده میشود (لرك و ویلنگر، 2008). از آنجایی كه سود حسابداری بر مبنای تعهدی توسط بسیاری از استفادهكنندگان اطلاعات مالی برای اندازهگیری عملكرد شركتها مورد استفاده قرار میگیرد، بنابراین به عنوان یك قلم مهم محسوب میشود (ارپوت و زنگ، 2009). اقلام تعهدی آسانتر از جریانات نقدی دستخوش تغییر و دستكاری می شوند، از این رو مدیریت می تواند منجر به افزایش زمینه اشتباهات دراقلام تعهدی گردد(کیم وهمکاران،2010).بااین حال، وجود مدیریت سود به معنای وجود اشتباهات در اقلام تعهدی، و در نتیجه، ثبات كمتر اقلام تعهدی نمی باشند (پون و گرنگر، 2003). اشتباه در اقلام تعهدی ناشی از دو موضوع می باشد. اول اینكه، برخی از اشتباهات به این دلیل می تواند رخ بدهد كه برخی از اقلام تعهدی، تحت نظر برخی از قواعد حسابداری، از قابلیت اتكای بسیار پایینی برخوردارند و دوم اینكه، برخی از اشتباهات به دلیل برآورد از اثرات اقتصادی آتی رویدادهای جاری وگذشته بوجود می آیند (دیركس و فرین، 2002). اولسن و همكاران (2005)، پیشنهاد كردند كه توضیحات بیشر در ارتباط با رابطه بین اقلام تعهدی و پیشبینی جریانهای نقدی آتی باید كانون توجه قرار گیرد و افشای لازم در ارتباط با آنها صورت گیرد. بازار سرمایه محل تقابل دو گروه عمده سرمایهگذاران و سرمایهپذیران (شركتها)است و در این میان حسابداری نقش رابط بین این دو گروه را ایفا مینماید (جكسون، 2008). با توجه به اهمیت به سزای جریان های نقدی، نیاز به پیش بینی جریان وجوه نقد در تصمیمات اقتصادی مختلف وجود دارد. اهمیت این پیش بینی توسط بنیادهای استانداردگذاری ملی و بین المللی حمایت شده و در این راستا محققین بطور مكرر از داده های حسابداری تعهدی و نقدی برای این پیش
بینی استفاده نموده و نتایج متناقضی حاصل شده است. در تحقیقات انجام شده قبلی عمدتا” شركت های مورد مطالعه بصورت مستقل جهت پیش بینی جریان های نقدی مورد بررسی قرار گرفته و آزمون های فرض مربوطه در تك تك شركت ها انجام شده است، در حالی كه در این تحقیق اطلاعات تعدادی شركت بصورت یكجا باتوجه به سال مالی مورد بررسی خواهد گرفت. در این پژوهش تاثیر نقش اقلام تعهدی در ارزیابی و پیشبینی جریانهای نقدی آتی مورد بررسی قرار خواهد گرفت. به همین دلیل از متغیر ارزیابی و پیشبینی جریانهای نقدی آتی به عنوان متغیر وابسته و از متغیرهای اقلام تعهدی اختیاری، اقلام تعهدی غیر اختیاری و اقلام تعهدی كل به عنوان متغیرهای مستقل استفاده خواهیم کرد. همچنین برای تعیین یک رابطه مناسب و درست بین متغیرهای وابسته و مستقل از متغیرهای کنترلی مانند: متغیر مصنوعی تقسیم سود، نسبت نوسانات درآمد كل، بازده سهام، نسبت زمانی قیمت و مانده وجوه نقد که بر روی متغیرهای مستقل به صورت غیر مستقیم تاثیر دارند، استفاده خواهیم کرد. هدف اصلی این تحقیق پاسخ به این پرسش است که آیا اقلام تعهدی در پیش بینی جریان های نقدی آتی در شرکت های پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران تاثیرگذار است یا نه؟

1-Barth,2006
2-Lorek and Willinger,2008
3-Orpurt and Zang,2009
4-Kim and et al.,2010
5-Poon and granger,2003
6-Dirks and Ferrin,2002
7-Ohlson and et al,2005
1-Jackson,2008
براساس نظریههای مشارکت و توسعه، مشارکت به عنوان یک کالای خوب، که حیطهای از منافع فردی و جمعی را عرضه میکند، ترسیم میشود. در سطح فردی، تحقیقات نشان میدهند که مشارکت، سرمایه اجتماعی (به معنای ارتباطات و گرههای اجتماعی) و نیز اعتماد به نفس و احساس خودمختاری مردم را افزایش میدهد و در بهزیستیشان سهم دارد. به نظر اوکلی، مشارکت با استفاده از کمک داوطلبانه اجتماعی و بهرهگیری از منابع داخلی در جهت تحقق توسعه و کاهش هزینههای آن موثر است. همچنین، مشارکت اجتماعی از طریق سازماندهی گروهها، سرمایه اجتماعی و عمومی جامعه را گسترش میدهد (غفاری و نیازی، 1386: 108). مشارکت مردم در امور مربوط به خودشان میتواند آثار بسیار پرباری داشته باشد که از آن جمله میتوان در سطح منطقهای به بهبود شرایط زندگی و افزایش امکانات رفاهی، وفاق جمعی، پیشبرد سریع امور، نظارت بر نهادهای دولتی و در نتیجه کنترل عمومی نسبت به دولتمردان و برنامههای توسعه عمومی و احساس مسئولیت مردم در قبال موضوعات و مشکلات شهر و همیاری و همفکری آنان در رفع این معضلات اشاره کرد. از طرف دیگر امکانات محدود دولتها در رساندن خدمات به مردم، ناهمخوانی برنامههای توسعه با شرایط محلی به دلیل عدم نظرخواهی از مردم محل، نیاز به همکاری آنان و نیز از بین رفتن تسهیلات جدید به علت عدم همکاری مردم و اطلاع آنها از برنامه، از مهمترین دلایل نیاز به مشارکت مردم است (سیفالدینی، 1376).

مشارکت شهروندان، زندگی در شهر و سیاستها و برنامههای مربوط به آن را برای آحاد افراد جامعه معنادار کرده و آنها را متقاعد و آماده مشارکت و سهیم شدن در اداره شهر میکند و حس تعلق به شهر و محله را در آنها تقویت مینماید. به هر حال در شرایطی که اعضای جامعه در زندگی روزمره خود با مسائل و مشکلات بسیار و منابع محدود مواجه هستند، مشارکت، بیشترین سهم و نقش را در رویارویی با مسائل و مشکلات و کاهش آنها دارد؛ زیرا راهبرد مورد نظر در مشارکت مردمی به ویژه در قالب شکلگیری انجمنها و گروههای اجتماعی در مقیاسهای محلی و فرا محلی، آزادسازی انرژی آنها و استفاده از پتانسیلهای محلی برای دسترسی به منابع و توان بیشتر برای حل مشکلات فعلی و پیشرو است. افزون بر این، آگاهی از نیازها و خواستههای شهروندان، تمرکززدایی و حرکت به سوی واگذاری امور، اولویت فضاهای فرهنگی – اجتماعی، آموزش فرهنگ شهرنشینی و بهرهوری بهینه از امکانات و تلاش برای دستیابی به توسعه پایدار شهری که به عنوان اصول کلیدی مدیریت شهری از آنها یاد میشود، بدون مشارکت مردم و تحقق حکمروایی شهری امکانپذیر نیست (غفاری،1392: 24-23).
در كشور ما، به لحاظ تاریخی هر چند مفهوم مشاركت و معادلهای بومی آن نظیر تعاون و همیاری سابقه طولانی در حیات اجتماعی و فرهنگی مردم دارد، برداشت مدرن از مشاركت كه مبتنی بر اصالت عمل اجتماعی است نه تنها سابقه چندانی ندارد، بلكه به نظر میرسد در عرصههای مختلف بههیچ وجه نهادینه نشده است. مشاركت در اندیشه و عمل مردم و مسئولان، حداكثر تا سطح یك رفتار بازتابی نه چندان فعال مبتنی بر اهداف ابزار گرایانه كه بیشتر در موقعیتهای ویژه (عمدتاً سیاسی) و در پاسخ به در خواستهای مشروعیت خواهانه مسئولان، تقلیل یافته است.
هر چند كه در سالهای اخیر با مطرح شدن مفاهیمی نظیر جامعه مدنی، حقوق شهروندی و …. ادبیات مشاركت در معنای نوین آن در بین نخبگان و اندیشمندان گسترش یافته، اما همچنان به نظر میرسد مفهوم فوق تا نهادینه شدن در سطح جامعه راهی طولانی فرا روی داشته باشد.
امروزه پس از سالیان متمادی تجربه مدیریت شهری متمرکز، اکثر صاحبنظران امور شهری به این نتیجه رسیدهاند که چنین مدیریتی در مقایسه با روشهای مشارکتی که با همکاری و مشارکت ذینفعان اصلی امور شهر (مردم) انجام میشوند موفقیت چندانی در اداره شهرها ندارد. از طرف دیگر تلاشهایی که در چند سال اخیر جهت جلب و گسترش مشارکت مردم در اداره امور شهرها صورت گرفته است هرچند در جای خود ارزشمند است، نتوانسته از نظر کیفیت و کمیت نیازهای رو به توسعه شهروندان را در این زمینه برآورده سازد؛ طوری که اغلب مدیران امور شهری یکی از مهمترین مسائل و مشکلات اداره شهرها را پایین بودن مشارکت شهروندان در اداره شهرها میدانند (نقدی، 1382: 231). چنانچه نتایج بسیاری از تحقیقات دانشگاهی نشان میدهند، میزان و کیفیت مشارکت در کشورمان، در سطح نگران کنندهای قرار دارد. یافتههای این تحقیقات به وضوح نشان میدهند که، میانگین مشارکت شهروندان در امور مختلف اجتماعی، سیاسی و فرهنگی رقم پایینی را به خود اختصاص میدهد (شادیطلب، 1382؛ دهقان و غفاری، 1384؛ موسوی، 1384؛ یزدانپناه، 1387؛ سفیری، 1388؛ هاشمیانفر، 1388).
مسلما مردم آرزومندند که در جامعه به حساب آمده و در رفع مشکلات سهیم باشند و در واقع بعنوان شهروند بتوانند نظریات خود را بیان کرده و آنها را پیگیری کنند و به این ترتیب در بهبود محیط زندگی خود موثر باشند؛ اما، عموما مشاهده میشود که مردم اگرچه حتی
بعضی مواقع پیشنهادات و نظرات و تواناییهای بسیار کارآمدی دارند، اما در یک حالت بیتفاوتی و یا حتی ضدیت قرارداشته و مشارکت فعالی در امور ندارند و میتوان گفت از حق شهروندی خود استفاده نمیکنند.
عدم توجه به این بیتفاوتی و عدم احساس مسئولیت مردم و نیز بیتوجهی به خواستههای آنان ممکن است سرانجام به بحران مشارکت بیانجامد. بحران مشارکت مبحثی است جدی و به حالتی تعبیر میشود که ارادههای مشارکتطلبانه و تقاضاهای مداخلهجویانه عمومی با ساختارهای سیاسی، اداری، حقوقی، عرفی و سنتی حاکم بر جامعه که دارای ویژگی متمرکز و استبدادی است در تضاد و ناهمخوانی قرار گیرد. این بحران سرانجام به بحران در نظام اجتماعی و مشروعیت آن و نهایتا به فروپاشی اجتماعی منجر خواهد شد (فرید یحیایی، 1378).
بر این اساس توجه به میزان مشارکت شهروندان و بررسی عوامل موثر بر آن در جوامعی نظیر بندرعباس که به دلیل جایگاه اقتصادی و موقعیت خاص استراتژیکی که در کشور دارد و میبایست هر چه سریعتر به توسعه و نیز به استانداردهای شهری دست یابد، امری ضروری است. علاوهبراین، ویژگیهای شهر بندرعباس که به دلیل مهاجرپذیر بودن از ترکیب و بافت جمعیتی، فرهنگی، اجتماعی و قومی نامتجانسی برخوردار است اهمیت مسئله را دو چندان میکند. لذا مسئولین بندرعباس بارها به این نکته اشاره و تاکید کردهاند که برای رسیدن به جایگاه مناسب شهر از لحاظ توسعهای، میبایست شهروند محوری را از جمله اصول کاری خود قرار داد.

با توجه به مطالب بیان شده، بررسی میزان مشارکت اجتماعی و تعیین عوامل موثر بر مشارکت شهروندان از جمله مواردی است که میبایست انجام آن در اولویت پژوهشهای دستگاههای مرتبط قرار گیرد. لذا در پژوهش فوق به دنبال بررسی این سئوال هستیم که مشارکت اجتماعی شهروندان بندرعباس به چه میزان بوده، و به علاوه مولفههایی همچون اعتماد اجتماعی، احساس تعلق اجتماعی، مسئولیتپذیری اجتماعی، احساس بیقدرتی و عوامل فردی چه تاثیری بر میزان مشارکت اجتماعی شهروندان بندرعباس میگذارد. لذا هر یک از آنها به نحو مقتضی مورد سنجش قرار گرفته و ارتباط آنها با مشارکت اجتماعی مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
3-1- اهمیت و ضرورت انجام تحقیق
مشارکت به معنای شرکت کردن در یک موقعیت زندگی اجتماعی و درگیر شدن در فعالیتهای گوناگون است، که واجد سه مولفهی داوطلبانه بودن، یاری دادن و مسئولیتپذیری میباشد، لذا جزء ضروری و جداییناپذیر زندگی روزمرهی هر فردی بوده و بدین ترتیب از اهمیت زیادی برخوردار است. بنابراین، پدیده مورد بررسی در این پژوهش که عبارت است از مشارکت اجتماعی، شایسته تحقیق مرتب و مداوم است. با توجه به این استدلال، موارد چندی که میتواند بیان کننده ضرورت و اهمیت بررسی علمی در این زمینه باشد، در پی میآید.
1- در ادبیات جدید توسعه، بر مشاركت عمومی[1] مردم در برنامههای اجرایی تاكید فراوانی صورت گرفته است، چرا كه بدون مشاركت واقعی مردم در اجرای برنامهها و راهبردهای توسعهای، سخن گفتن از دستیابی به توسعه همه جانبه و انسانمدارانه بیهوده خواهد بود. در نتیجه برای رسیدن به جامعهای توسعه یافته با شهروندان مسئولیتپذیر ناچار از دامن زدن به رفتارها و نگرشهای مشاركتجویانه در راستای اهداف بلند مدت اجتماعی هستیم.
2- از منظری دیگر، مشاركت اجتماعی[2] یكی از عوامل همبستگی اجتماعی است و به حفظ آن كمك می كند. چرا كه درگیر شدن افراد در فعالیتهای گروهی و جمعی در بلند مدت باعث ایجاد وفاق، همدلی، افزایش روحیه تحمل پذیری و مدارای اجتماعی و نیز تفكر جمعی در جهت حل مسائل اجتماعی میشود. از این نقطه نظر، مشاركت اجتماعی باعث تشكیل نهادها و انجمنهای مردمی و رشد و گسترش جامعه مدنی[3] حائل بین دولت و مردم خواهد شد. چرا كه وجود جامعه مدنی با انجمنهای درون آن، واسطهای جهت انتقال خواستهای اجتماعی، فرهنگی و مدنی مردم به دولت و دفاع از حریم خصوصی و عمومی در مقابل دستاندازی دولت خواهد بود. در جوامع دموكراتیك توسعهیافته، جامعه مدنی جزء ضروری حیات اجتماعی آنان است. سیر تاریخی این جوامع بیانگر این امر است كه گسترش مشاركت مردم در حیات اجتماعی، باعث كاهش تصدیگری دولت شده و بدین ترتیب به كوچكتر شدن حجم آن انجامیده است. به این ترتیب شهروندان با به عهده گرفتن ادارهی امور اجتماعی به امر كوچكسازی بدنهی بوروكراسی كشور كمك مینمایند. با توجه به این امر، دولت كوچك با توان نظارتی بالا میتواند گامهای محكم، بلند و موثری در راستای اهداف توسعهی همه جانبهی كشور بردارد.
3- علاوه بر این موارد، مشاركت اجتماعی، حس مسئولیتپذیری و تعهد اجتماعی افراد جامعه را برانگیخته و آن را افزایش می دهد. فردی كه به صورت داوطلبانه در امری اجتماعی مشاركت مینماید، انگیزه و تعهد خویش را در قبال افراد جامعه و نیز خود جامعه به منصه ظهور میرساند و با این عمل خود، گامی مثبت و رو به جلو در جهت افزایش همبستگی اجتماعی با دیگر اعضای جامعه و مسئولیتپذیری در قبال جامعه برمیدارد. این امر، به نحوی خودبهخودی در راستای تقویت انسجام اجتماعی عمل میكند و باعث حفظ حیات اجتماعی میشود.
4- از سوی دیگر، مروری بر تحقیقات انجام گرفته در حوزه مشارکت اجتماعی نشاندهنده این امر است که، بیشتر پژوهشهای علمی انجام شده در این زمینه، در درجه نخست فقط بعد رسمی مشارکت را مد نظر قرار داده و به بررسی آن پرداختهاند و از ابعاد دیگر آن غفلت ورزیدهاند. علاوه بر این، این تحقیقات انجام گرفته، معمولا یا به سنجش مشارکت در میان روستائیان پرداختهاند و یا در بین زنان، و معدودی نیز جامعهی آماری خود را به تمامی افراد جامعه تعمیم دادهاند.
لذا آنچه حایز اهمیت است این است که بتوان با شناسایی و کمک عوامل تحرکبرانگیز مشارکت، زمینهای فراهم نمود که مردم را به طور فعال درگیر اداره امور مربوط به خویش کرده و آنان را در مقابل محیط اجتماعی پیرامونشان حساس نمود.
لذا با شناخت عوامل موثر و مرتبط با مشارکت اجتماعی است که میتوان سرمایهگذاری لازم را جهت ارتقاء مشارکت اجتماعی مردم داشت و از بسیاری هزینههای برنامهریزی نشده در این زمینه که نتیجه اندکی دارند، جلوگیری نمود. چرا که، مشارکت فعال شهروندان، علاوه بر دستیابی به امکانات مفید رفاهی و زمینه وفاق در سطح محلی و منطقهای، سبب رشد مردمسالای به صورتی واقعیتر و ملموستر و در نتیجه مانع احساس بیقدرتی در رفتارهای اجتماعی میگردد. زیرا همانطور که بعضی از متفکران یادآور شدهاند، یکی از عوامل موثر و کارساز در توسعهنیافتگی جامعه، احساس بیتفاوتی در حل مشکلات اجتماعی و عدم مشارکت اجتماعی میباشد که میتواند زمینه را برای بسیاری از مشکلات و معضلات بعدی از جمله خودمحوری، اشرافیتگرایی،جناحبندی، دلالبازی، فرصتطلبی، سرمایهاندوزی و… فراهم سازد (خاکپور، 1378). بر این اساس بررسی عوامل فرهنگی و اجتماعی موثر بر مشارکت اجتماعی بسیار ضروری مینماید، تا ضمن شناسایی میزان تاثیر هر یک از این عوامل به کمک نتایج حاصله از پژوهش، بتوان برای ارتقای سطح مشارکت شهروندان برنامه ریزی نمود.
نتایج حاصل از این پژوهش میتواند در راستای مدیریت بهینه شهر، مورد استفاده دستگاهها و نهادهای برنامهریز همچون استانداری، فرمانداری، شهرداری و.. قرار گیر