و ضرورت تحقیق، اهداف تحقیق را عنوان نموده و پس از تدوین فرضیه ها وچگونگی روش تحقیق، مفاهیم و واژه های تحقیق بیان شده است.
فصل دوم )مبانی نظری، روش شناسی و تکنیک های تحقیق :در این فصل به بیان تعاریف و مفاهیم مشارکت و موضوعات مرتبط با مشارکت و بیان دیدگاه های صاحب نظران پرداخته شده است.
فصل سوم )ویژکی های جغرافیایی محدوده مورد مطالعه:در این فصل به بیان ویژگی های طبیعی و انسانی و اقتصادی محدوده مورد مطالعه پرداخته می شود. از نظر ویژگیهای طبیعی، بخش خشکبیجاریکی از شش بخش شهرستان رشت می باشد که در شمال شرقی آن واقع شده است واز نظر ویژگی های انسانی براساس نتایج حاصل از سرشماری عمومی نفوس ومسکن 1390، محدوده مورد مطالعه دارای 37 روستا، 20116 نفر جمعیت و 6566 خانوار می باشدودر حال حاضر نرخ باسوادی در محدوده مورد مطالعه 76.29درصد می باشد. از نظر اقتصادی، مهمترین منبع درآمدی روستاهای محدوده مورد مطالعه بر محور زراعت و عمدتاً کشت برنج استواراست و میزان تولید برنج بستگی به عوامل طبیعی، خصوصاً آب وهوا و میزان بارش در زمان مناسب دارد.
فصل چهارم)یافته های تحقیق :در این فصل به تجزیه وتحلیل یافته ها در غالب جداول حاصل از پاسخ روستاییان پرداخته شده است. نتایج نشان می دهد که مشارکت دادن روستائیان در طرحها و پروژه های توسعه روستایی و توجه به خواست ها و نیازهای روستائیان در تهیه طرح های توسعه رو ستایی امری ضروری می باشد برای تحقق این امر مهم برنامه ریزان باید مشکلات درآمدی روستائیان محدوده مورد مطالعه را در اولویت برنامه های خود قرار دهند واز ظرفیتها و پتانسیلهای موجوداز جمله توسعه کشاورزی و گردشگری روستایی که منبعی برای اشتغال و درآمد و ابزار مهمی برای توسعه اقتصادی- اجتماعی در محدوده مورد مطالعه می باشد استفاده کنند.
فصل پنجم)آزمون فرضیه ها، نتایج وپیشنهادها:در این فصل به آزمون چهار فرضیه این تحقیق وبیان نتایج و ارائه پیشنهادات پرداخته می شود.
توسعه فرهنگی منجربه خود باوری جامعه شده است و این مسئله خود در شکل گیری و هویت فرهنگی جامعه نقش مهمی را ایفاء می نماید. توسعه فرهنگی در قالب اهمیت دادن به ارزش های محلی و ملی، باید بتواند از طریق برنامه ریزی های فرهنگی و اجتماعی به نیازهای معنوی و مادی افراد جامعه خود پاسخ دهد. از بُعد دیگردر حوزه مطالعاتی توسعه فرهنگی باید به جغرافیای فرهنگی توجه نمود. سیاست ژئوکالچر از جمله مفاهیم مرتبط با توسعه فرهنگی است که اخیراً به آن توجه شده است؛ هدف این پدیده پیشرفت و پویایی نوین و نظام مند فرهنگ جامعه با توجه به ابعاد جغرافیایی است. توسعه فرهنگی از طریق سه منبع اصلی سرمایه ،فرهنگ، عینیت یافتگی، نهادینه شده و نقش موثری را ایفاء می کند. جهانی شدن زندگی افراد جوامع را به سمت غربی گرایی یا به عبارتی آمریکایی شدن اشاعه می دهد.توسعه فرهنگی از طریق تقویت فرهنگ های بومی و ملی باعث این گردیده است که در بحث جهانی شدن نوعی ناهمگونی و تنوع را در دنیا ارتقاء دهد.در سنجش توسعه یافتگی استان باید به شرایط طبیعی،اجتماعی و فرهنگی توجه کرد و نوعی نظام برنامه ریزی فضایی و منطقه ای را مد نظر داشت. برای بهبود شاخص های توسعه فرهنگی استان ها،کاهش پراکندگی ، باتغییردادن اولویتهای تخصیص منابع فرهنگی و امکانات و زیرساختها به نفع استان های محروم تر، افزایش نرخ باسوادی،گسترش آموزش عالی و تمرکززدایی از شهر و… می توان توسعه یافتگی فرهنگی را در ایران بسط داد. از طرفی برنامه های فرهنگی در هر زمان توجه و نگاه ویژه ای به قشر جوان و نوجوان آن جامعه
داشته است.لذا با توجه به نقش پررنگ این قشر در توسعه فرهنگی جامعه این تحقیق در نظر داردعوامل تاثیر گذار بر توسعه ژئوکالچر اسلامی را در دانش آموزان بررسی نماید.
ژئوکالچر یا ژئوپلیتیک فرهنگی، فرآیند پیچیدهای از تعاملات قدرت، فرهنگ و محیط جغرافیایی است که طی آن فرهنگها همچون سایر پدیدههای نظام اجتماعی همواره در حال شکلگیری، تکامل، آمیزش و جابجایی در جریان زمان و در بستر محیط جغرافیایی کره زمین هستند. لذا ساختار ژئوکالچرجهان بیانکننده موزائیکی از نواحی فرهنگی کوچک و بزرگاند که محصول تکامل مکانی ـ فضایی قدرت هستند که در طول و به موازات یکدیگر حرکت میکنند. در قرن بیست و یکم فرایند نظام ژئوکالچر جهان و ساختار آن در راستای ویژگیهای نظام ژئوپلیتیک جهانی، چیزی جز تکامل و یا رویارویی میان دو الگوی متفاوت و متضاد از تعاملات فرهنگی در سطح جهان نیست.
یکی از ساختارهای ژئوکالچر جهان ایران است که امروزه تنها بخش کوچکی از سرزمین تاریخی آن را جمهوری اسلامی ایران تشکیل میدهد. این سرزمین پهنه جغرافیایی وسیعی است که طی قرنها قلمرو فرهنگ و تمدن کهن ایرانی به شمار میرفت. وسعتاین پهنه،بسیار وسیعتر
از کشور کنونی ایران و شامل سرزمینهایی است که یا داخل فلات وسیع ایران و یا در حاشیههای آن قرار گرفتهاند. از مهمترین مشخصههای این سرزمین، نقش گذرگاهی آن در میان قارههای بزرگ جهان و نیز قرار گرفتن آن در میان چند قلمرو بزرگ جغرافیایی و فرهنگی متفاوت است.سرزمین، تاریخ و مردم ایران همواره پل ارتباط میان فرهنگها و تمدنها با یکدیگر بودهاند. بنابراین این انتخاب سرزمینی و فطرت فرهنگی مغایر با رویکرد درونگرایانه او میباشد.بنا به همین موقعیت جغرافیایی ایران صحنه عوامل مختلفی بوده است،تجربه انقلاب اسلامی برای ایران نقش فرهنگی آن بود که برای مردم به ارمغان آورده شد،انقلاب اسلامی پرچم داراسلام گرایی در مقابل غرب است، یکی از ویژگی های بارز و منحصر به فرد انقلاب اسلامی در بعد معنوی و فرهنگی که موجب بالندگی انقلاب و نهضت جهانی اسلام در سراسر دنیا گردید ترویج فرهنگ ایثار شهادت بود.شهادت موجب اشاعه فرهنگ ناب محمدی(ص)و دفع هشیارانه خطرات از جامعه اسلامی بود.افتخار به شهادت و شکل گیری مفهومیخاص به نام شهید و شهادت چنان پایه مستحکمی در جامعه پیدا نمود که امروز به عنوان یکی از ارکان حفظ نظم محسوب می گردد.پیروزی انقلاب اسلامی سبب شد که هم در ساختار و هم در کارکرد نظام بین الملل،تغییر و تحول اساسی رخ دهد.بدون شك یكی از عوامل مهم و اساسی مقاومت و پیروزی در دفاع هشت ساله، نیروی انسانی است، نیروهای متشكل از بهترین و قویترین مردان بویژه جوانان عاشق و شهادت طلب میهن اسلامی، كه در دفاع از انقلاب اسلامی و تمامیت ارضی كشور مقدس جمهوری اسلامی سراز پا نمیشناختنمقاومت تحسین برانگیز جوانان برومند این سرزمین در برابر استكبار جهانی، صحنههای بیبدیل و بینظیری از شهادت و ایثار را خلق كرد كه اگر به ضبط و ثبت و تفسیر و توزیع آن اهتمام نورزیم، به فرهنگ وتاریخ مردم این مرز و بوم، جفایی جبرانناپذیر روا داشتهایم. خلق این آثار اعجابآور و حیرتانگیز كه طبق فرمایش آن مقتدای سفر كرده، به جز در برههای كوتاه از صدر اسلام همانند ندارد، حجت را بر همگان تمام كرده است.از این رو انقلاب اسلامی به عنوان نمونه تازه از نظام حکومتی در چشم انداز جهانی که از سرچشمه زلال اسلام ناب نشات گرفته بود،توانست در زمانی کوتاه مرزهای محدود جغرافیایی را در نوردید و پیام اصلی خود را که همانا مبارزه با ظلم و ستم و برپایی حکومتی عادلانه بر پایه فرهنگ ایثار و شهادت بود به دورترین نقاط جهان برساند.
لذا در این پایان نامه نگارنده با توجه به جایگاه ایثار و شهادت و نقش بر جسته آن ،این مبحث را در قالب ژئوکالچر جمهوری اسلامی ایران مورد بررسی قرار میدهد تا جایگاه آن را درژئوکالچرکشور تبیین نماید.
رمان یک پدیده ی اجتماعی– فرهنگی است که از آن به عنوان «نوع ادبی غالب و حاکم در هنر مدرن بورژوایی» (لوکاچ، 1388، ص19) یاد می شود. بر همین اساس مطالعات جامعه شناختی که تا کنون در حوزهی ادبیات انجام شده، معمولا به رمان بیشتر از سایر انواع ادبیپرداخته است؛ چرا که آن را مهم ترین و موثرترین انواع ادبی روزگار ما و رایج ترینآن ها در میان همه اقشار در همه جای جهان معاصر می داند. شاید از آن رو که بیشتر و بهتر از هر نوع ادبی دیگر به زندگی و تجربة بشری، به ویژه در فردیت آن، میپردازد و به دنیای درون آدمی سر میکشد و روح و روان او را میکاود (بنیامین و دیگران، 1390).
دلیل اهمیت، تاثیر و رواج رمان، بیش از هر چیز به خوانده شدن آن و درک روایت توسط خوانندگان، مربوط می شود. در واقع خواننده داستان در مقام کنشگر اجتماعی با بروز رفتار خوانش، باعث مهم بودن، موثر شدن و رایج گشتن رمان در زندگی معاصر شده است.
در گذشته همزمان با کشف تاثیر و رواج رمان، خوانش آثار ادبی بیشتر رویکردی متن محور یا مولف محور داشت. اما در نظریه های ادبی جدید، فقط نویسنده و اثر بررسی نمی شوند بلکه این نظریه ها به خوانش خواننده به ویژه تعامل میان متن و خواننده نیز توجهمی کنند. خوانش خواننده محور، دریافت را لحظه ی «آفرینش» فعالیت ادبی و هنری می داند و معتقد است که بدون دریافت، هیچ اثر ادبی و هنری به فعلیت نمی رسد (خجسته، 1386). بنابراین بر اساس نظریه دریافت، همان طور که رمان ها از انواع گوناگون و متنوعی برخوردارند، خوانندگان آن ها نیز گوناگون و متفاوت هستند و دریافت های متفاوت و خوانش های گوناگونی از رمان ها دارند. در واقع خوانندگان، از روایت های داستانی برای درک جهان (دی والت، 1992) و لذت بردن از مطالعه و سرگرم شدن با آن استفاده می کنند. «درک» که مولفه ی مهم آثار ادبی است (فرجی، 1387)، فرایندی است که با رفتار خواندن توسط خوانندگان این آثار حاصل شده و به عنوان یک توانایی که مفهومی به نام «هوش داستانی[1]»را معنا می بخشد، شناخته شده است. «هوش داستانی» از دیدگاه رندال (1999) به معنای توانایی فرد در صورت بندی (به قلم در آوردن یا روایت کردن) و دنبال کردن (درک و خواندن) داستان زندگی خود و دیگران است. (هاشمی، 1388، ص6) درک هر فرد بسته به موقعیت و ویژگی های فردی و اجتماعی اش با درک فرد دیگر تفاوت دارد و باعث به وجود آمدن خوانش های متفاوتی در بین افراد میشود. این موقعیت ها و ویژگی ها که سازنده ی تجربه های اجتماعی و درک هستی شناسانهی افراد میباشند، نگرش، زاویهی دید و خوانش آنان را تعیین می کند. بر اساس تحلیل های روایت شناختی، روایت از جهان اطراف نمودی از شخصیت فرد است و بیانگر تفکر و هویت ماست؛ بنابراین روایت ما از زندگی به طور مستقیم با کیفیت زندگی ما در ارتباط است و بر آن تاثیر می گذارد (همان) از آن جا که رهیافت جدید مطالعات جامعه شناختی در حوزه ی ادبیات بر روی خوانش خوانندگان متمرکز شده و با استفاده از نظریه دریافت به بررسی در این زمینه می پردازد، مطالعه ی روایت های خوانندگان از داستان هایی که می خوانند، ارتباط میان عوامل فرهنگی- اجتماعی و نوع خوانش آنان را مشخص می کند و نشان می دهد که افراد و گروه های اجتماعی با توجه به جایگاهی که در جامعه خود دارند، چگونه خوانش و درکی از خوانده های خود ارائه می دهند و چه تفاوتی میان خوانش گروه های مختلف خوانندگان داستان ها وجود دارد؟
تاکنون پژوهش های جامعه شناختی بسیاری با استفاده از روش های گوناگونی به بررسی های آماری درباره ی شیوه های خواندن پرداخته اند که ثابت کرده اند انتخاب های زیبایی شناختی نه فقط ذهنی نیستند، بلکه تابعی از وابستگی اجتماعی اند. (خجسته، 1386) اما جامعه شناسی ادبیات، برای بررسی چگونه خوانده شدن آثار ادبی و یا سنجش ارزش آن چه خوانده می شود در نزد خوانندگان، تنها رهیافت های آماری را کافی نمی داند و معتقد است که چنین بررسی هایی را باید با یک روش کیفی تر بر مبنای مصاحبه های عمیق، قوت و کمال بخشید. (همان) بنابراین اگرچه در میان انواع رمان ها، دو نوع رمان جدی و عامه پسند بیشتر از سایر انواع، خوانندگان زیادتری دارند؛ اما فقط تعیین چنین میزانی، و یا شناخت رمان های جدی به عنوان رمان های نخبه گرایانهیا معروفیت رمان های عامه پسند به مثابه ی داستان های رمانتیک زن پسند کار جامعه شناسی ادبیات نیست. حتی در این حوزه، دیدگاه منتقدان ادبی خواننده محور که گاه، راه خوانندگان این دو نوع رمان را کاملا از هم جدا می دانند و گاه قائل به وجود پیوندهایی میان نخبه گرایی و عامه پسندی (آزرم، 1387) هستند، با مطالعه خاستگاه های اجتماعی تفاوت ها یا پیوندها، قابلیت بررسی پیدا می کند. مثلا بین تفاوت ها و جدایی ها یا شباهت ها و پیوندهایی که در خوانش خوانندگان مشاهده می شود با موقعیت اجتماعی آنان چه ارتباطی وجود دارد و آیا به راستی تفاوت در تجربه های اجتماعی افراد باعث تفاوت در خوانش آنان می شود؟ اصلا خوانندگان رمان ها چگونه با جهان اجتماعی داستان ها و شخصیت های داستانی مواجه می شوند؟ آیا متغیرهایی مثل «هوش داستانی» باعث تفاوت میان گروه های خوانندگان می شود؟ آیا جنس انگیزه ها و تجربه های یک خواننده ی رمان جدی با جنس انگیزه ها و تجربه هایش در خواندن رمان عامه پسند متفاوت است و یا این انگیزه ها و تجربه ها چه تفاوتی با انگیزه های خوانندگان رمان های عامه پسند دارند؟
بنابراین برای شناخت تفاوت ها و شباهت های خوانش خوانندگان رمان های جدی و عامه پسند قصد داریم به مطالعه و پژوهشی جامعه شناختی در میان خوانندگان رمان در شهر بندرعباس بپردازیم و ببینیم که چه ارتباطی میان هوش داستانی افراد و متغیرهایی هم چون جنسیت، میزان تحصیلات، شغل و حرفه، قشر یا طبقه اجتماعی و … وجود دارد و چه تاثیری بر خوانش خوانندگان رمان های جدی و عامه پسند می گذارد؟ بر همین اساس در این تحقیق به مطالعه خوانش خوانندگان رمان در شهر بندرعباس می پردازیم تا با سنجش هوش داستانی ایشان، انگیزه ها و اهداف آنان را از خواندن رمان های جدی و عامه پسند تحلیل و مشخص نماییم. بنابراین مسئله اصلی پژوهش حاضر این است که چه ارتباطی میان هوش داستانی و خوانش خوانندگان رمان های جدی و عامه پسند وجود دارد؟
1ـ2ـ اهمیت و ضرورت انجام تحقیق :
جامعه از اقشار مختلفی تشکیل شده و دارای خرده نظام هایی است که با یکدیگر در تقابل اند و بر یکدیگر اثر می گذارند. بنابراین برای شناخت آن و گروه هایش باید به تمام نهادها و ابزارهای فرهنگی و اجتماعی آن توجه کرد(مظفری، 1388). آثار فکری و فرهنگی با قرار گرفتن در حوزه ی مطالعات جامعه شناختی، به سوژه هایی اجتماعی تبدیل شده اند که بررسی خوانش های گوناگون (متن، خالق و مخاطب) آن ها به شناخت بهتر پدیده های اجتماعی- فرهنگییک جامعه منجر می شود. رمان یکی از انواع فکری و فرهنگی است که در نهاد فرهنگ و ادبیات جامعه، جای دارد و به باور جامعه شناسان، سرآغاز و منشأ شکل گیری آن به رویدادها و تحولات اجتماعی باز می گردد. در قرن هیجدهم میلادی که تحولات صنعتی باعث رشد فناوری گردید، پدیده ای به نام «اوقات فراغت» در میان طبقه بورژوا بروز کرد و رمان تمهیدی بود که برای سرگرمی این طبقه اندیشیده شد(اسلامی، 1382). بنابراین شرایط اجتماعی و فرهنگی در دوره ی انقلاب صنعتی باعث مقبولیتیافتن این نوع ادبی گردید. در واقع رمان کارکردی را که روزی شعر در تکوین شخصیت و هویت مشترک و اهلیت فرهنگی مردم، عهده دار بود، به دوش گرفت(خجسته، 1386). پس برای تحلیل جامعه شناختی آثار ادبی، بی تردید رمان گنجایشی به مراتب بیشتر از شعر دارد چراکه نه تنها توصیفات زندگی را با ترسیم محیط های اجتماعی، بلکه با تحلیل های جامعه شناختی این محیط ها، تلفیق می
کند(همان).
بنابراین در شناخت و تحلیل مسائل اجتماعی جامعه ی معاصر، توجه کردن به سوژه های اجتماعی هم چون رمان در تحقیقات و پژوهش های جامعه شناختی دارای اهمیت است. چراکه امروزه محصولات فکری و فرهنگی دارای کارکردهایی فراتر از معنای سرگرمی در اجتماع هستند و در واقع به پدیده های اجتماعی که معرف جوامع گوناگونند تبدیل شده اند.
جامعه شناسی با ورود به حوزه های متعدد به گونه ای با مسائل و قوانین مطرح در آن حوزه ها نیز پیوند خورده است. بنابراین تحقیقات جامعه شناختی برای معتبر بودن، لازم است با جریانات نوینی که در حوزه های مختلف مطرح هستند، همسو باشند. در جامعه شناسی ادبیات نیز این همسو بودن، با توجه به نظریه های ادبی نوین معنا می یابد. امروزه موضوع مخاطب شناسی و خواننده محوری، از مهم ترین مباحث ادبی است که بسیاری از مباحث نقد و نظریه های نوین ادبی بر محور آن می چرخد(صیادکوه،1385). بنابراین موضوع خواننده محوری و لزوم پرداختن و شناختن خوانش خوانندگان داستان ها به عنوان گروه های اجتماعی که با تفسیرها و رویکردهای معناشناختی و تأویلی خود به متن ارزش و اعتبار می بخشد(نوذری،1382)، دارای اهمیت است.
همچنین در بیانیکی دیگر از ضرورت های پرداختن جامعه شناسی به خوانش خواننده محور آثار ادبی می توان به این نکته اشاره کرد که از راه شناخت ساختارهاییک جامعه می توان پدیده های اجتماعی در آن جامعه را بازشناخت. گاه کنش های اجتماعی مردم از مولفه های بومی و فرهنگی خاص جامعه ای که در آن زندگی می کنند، سرچشمه می گیرد که در متن فرهنگ یک جامعه وجود دارد و بیانگر سنت ها و فرهنگ ویژه ی آن جامعه است. خوانش داستان ها در میان مردم منطقه ای خاص، در برگیرنده ی مجموعه متنوعی از کنش های فرهنگی است که تحت تاثیر مستقیم عوامل اجتماعی قرار دارد.
با توجه به اینکه در این پژوهش خوانش خوانندگان رمان در شهر بندرعباس مطالعه می شود، یکی از ضرورت هایی که باعث می شود انجام این تحقیق را لازم بدانیم، بررسی ارتباط میان ساختارهای بومی– فرهنگییک منطقه خاص و نوع خوانش خوانندگان رمان در آن جا می باشد. خوانش خوانندگان داستان ها را می توان با توجه به تاریخچه فرهنگی، جغرافیای محیط و وضعیت شهرنشینی محل زندگی آنان بررسی کرد. تا کنون خوانش خوانندگان رمان های فارسی در سطح کلی جامعه ایرانی مورد پژوهش قرار گرفته و خوانش خوانندگان یک منطقه خاص که دارای ابعاد فرهنگی ویژهی همان منطقه می باشد، مورد بررسی و مطالعه قرار نگرفته است.
اما این که اهمیت دو نوع رمان جدی و عامه پسند که در این پژوهش به آن ها خواهیم پرداخت، در چیست، باید گفت: اگرچه در پیدایش رمان فارسی، الگوی رمان غربی نقش داشت اما پیش شرط هایی هم چون برخورد و آشنایی با مدرنیته و وجود برخی از وجوه تمدن اروپایی باعث شد که رمان با موج روشنفکری و مشروطه خواهی وارد ایران شود(اسلامی، 1382). این پدیده فرهنگی و ادبی در جامعه ایرانی با وجود این که تقریبا همه ی انواعش تولید شده اند، اما دو نوع جدییا نخبه گرایانه و عاشقانه عامه پسند بیشترین جایگاه و طرفدار را در بین مخاطبان و خوانندگان به دست آورده اند. در واقع هر دو نوع این رمان ها که ما یکی را در محدوده ی ادبیات ستیز و دیگری را در قلمرو ادبیات گریز جای می دهیم، در یک نظام اجتماعی جایگاهیافته اند. مردم هر دو نوع رمان جدی و عامه پسند را می خوانند و در آن ها معنا مییابند. آن ها با انگیزه هایی هم چون کسب لذت، سرگرمی، به دست آوردن اطلاعات و نیز مقاصد دیگری نظیر ایجاد مرزبندی ها یا سلسله مراتب اجتماعی میان گروه های اجتماعی (الکساندر، 2009) استفاده می کنند. البته بدیهی است که این نوع رمان ها، خوانندگان متفاوتی دارند. بنابراین شناخت تفاوت در خوانش های گوناگون خوانندگان، باعث می شود جهان ذهنی، نظام زیبایی شناسی و پسند ادبی گروه های مختلفی که در یک جامعه زندگی می کنند و با رفتاری مشترک (خواندن)، آثار و نتایج مختلفی را در ساختار اجتماعی و فرهنگی جامعه سبب می شوند، بهتر وواقع بینانه تر بشناسیم. در واقع با بررسی زوایای مختلف یک داستان از نگاه قشرهای مختلف مردم و دستیابی به میزان واقع بینی و تخیل افراد یک جامعه و سنجش نوع علاقه ی آن ها برای مطالعه می توانیم به کارکردهای آثار ادبی از دیدگاه خوانندگان در قشربندی های اجتماعی پی ببریم.
«جامعهشناسان از اصطلاح جنس[1] برای اشاره به آن دسته از تفاوتهای کالبدی و فیزیولوژیک استفاده میکنند که بدن زن و مرد را تعریف و مشخص میکنند. در مقابل، جنسیت[2] به تفاوتهای روانشناختی، اجتماعی و فرهنگیِ مذکرها و مونثها مربوط میشود. جنسیت به افکار و مفاهیمی دربارهی مردانگی و زنانگی مربوط میشود که به صورت اجتماعی برساخته میشوند؛ و ضرورتا محصول مستقیم جنس زیستشناختی فرد نیست»(گیدنز، 1389: 156). بهطور معمول مختصات جنسی و جنسیتی افراد با یکدیگر هماهنگ است اما گاهی مختصات جنسی و جنسیتی افراد با یکدیگر ناسازگار است. در ادبیات علمی برای این شرایط از اصطلاح ترنسکشوالیتی[3] استفاده میشود که ما در این نوشتار آن را تبدیلخواهی جنسی ترجمه خواهیم کرد.
هویت جنسی برای بیان احساس مردانگی و زنانگی فرد به کار میرود. مفهوم هویت جنسی بیان کنندهی آن است که فرد به طور معین خود را مرد یا زن بداند. در واقع، هویت جنسی بخش قابل ملاحظهای از هویت هر انسان را تشکیل میدهد دربردارندهی تصویری است که هر فرد به عنوان یک مرد یا زن از خود دارد. فرد میآموزد از آن حیث که مرد یا زن آفریده شده باید به شیوهای خاص بیندیشد، رفتار کند و احساس نماید (یوربرگ[4]:1974– اوحدی: 1384). «اختلال هویت جنسیتی[5] یکی از گروههای اصلی اختلالات جنسی محسوب میشود که مشخصه اصلی آن همانندسازی قوی و مستمر با جنس مخالف و ناراحت بودن از جنس خود یا احساس عدم تناسب با نقش جنسیتی خود است»(کاپلان[6] و سادوک[7]، 1392: 322).
«اختلال هویت جنستی دو مولفه دارد، ملاک الف: باید شواهدی مبتنی بر اتخاذ پایدار و مستمر هویت جنس مخالف که مایل به داشتن آن است یا اصرار به این که از جنس مخالف است وجود داشته باشد. ملاک ب: اتخاذ هویت جنس مخالف نباید فقط به دلیل تمایل به برخورداری از امتیازهای فرهنگی متعلق به جنس دیگر باشد. بهعلاوه باید شواهدی درباره نارضایتی مستمر از جنسیت تعیین شدهی خود یا احساس عدم تناسب با نقش جنسی تعیین شده وجود داشته باشد»(شعاعکاظمی، 1392). در واقع هویت انسان تحت تاثیر دو مولفه اکتسابی و غیراکتسابی تدوین مییابد.
«این اختلال موجب بهوجود آمدن نارضایتی جنسی در افراد میگردد. در واقع نارضایتی جنسی شرایطی است که در آن فرد از نظر جنسی و جنسیتی با ابهام خاصی مواجه نیست اما جنس او با جنسیتش ناهمخوان است»(رولند[8] و اینکروسی[9]، 2008). «این اختلال موجب پریشانی یا اختلال اساسی در کارکرد اجتماعی، شغلی و یا سایر زمینههای مهم میشود و میتواند زمینهساز رفتارهای پرخطر جنسی باشند»(گرین[10]، 2009). «به خاطر شکل ظاهر و رفتارهای تا حدی نامتعارف که افراد تغییرجنسخواه دارند و به دلیل فقدان آگاهیهای عمومی، بسیاری از مردم، تغییرجنسخواهی را نوعی انحراف جنسی میدانند و به این دلیل تغییرجنسخواهان را در شبکه روابط اجتماعی نمیپذیرند»(جواهری، 1390). برخوردهایی مانند مجرم دانستن، گناهکار دانستن، ابراز تنفر، اغلب از این دلیل سرچشمه میگیرد که اکثر مردم نمیتوانند بین تغییرجنسخواهی، همجنسگرایی یا دوجنسگرایی تفاوت قایل شوند. بنابراین منفی بودن قضاوت مردم و ارزیابی آنان میتواند بر خودپنداره، حرمت نفس و هویت مبتلایان به نارضایتی جنسی تاثیر بگذارد و آنها را به سوی انحراف سوق دهد. بنابراین میتوان گفت ناراضیان جنسی قربانیان شرایطی هستند که ناخواسته در آن قرار گرفتهاند، قربانی فردی است که از شرایط آسیب خاصی میبیند در حالی که مسئول بهوجود آمدن آن شرایط نبوده بلکه مستحق همدردی است (لوزیک[11]، 1388 :121-120).
تبدیلخواهیجنسی یک اختلال در هویتِ جنسی است. افراد مبتلا به این اختلال خود را متعلق به گروه جنس مخالف میدانند، از وضعیت جنسی- بدنی خود ناراحت هستند و میکوشند با استفاده از هورمونها و اعمال جراحی وضعیت خود را به وضعیت دلخواه نزدیک کنند (سازمان بهداشت جهانی[12]، 1992). تبدیلخواهیجنسی با نارضایتی جنسی همراه است. نارضایتی جنسی به عنوان یک گرایش جنسی محسوب میشود. گرایش جنسی شیوهای است که براساس آن افراد، امیال جنسی و نقشهای اجتماعی مربوط به جنس خود را تجربه میکنند. این تجربه برای برخی از افرد به شیوهای خوشایند و برای برخی دیگر به صورت یک تضاد پایدار تجربه میشود (برگاتا[13] و مونتگمری[14]:2000 به نقل از جواهری).
نارضایتی جنسی تا چندی پیش یک بیماری روانی محسوب میشد اما امروزه این پدیده از فهرست بیماریهای روانی انجمن پزشکی آمریکا[15]کنار گذاشته شده است و در عوض در شمار یکی از انواع اختلالات هویت جنسیتی قلمداد میشود.
سببشناسی این اختلال بهطور کامل شناخته نشده است و عوامل مختلفی از جمله عوامل ارثی، اثرات هورمونی و درگیری مغز به عنوان
عوامل دخیل بررسی شدهاند. یافتههای اخیر تفاوتهایی را در مغز افراد دچار اختلال هویت جنسی نشان داده است و مناطقی از مغز که مسئول تفاوتهای جنسیتی هستند در این افراد با افراد طبیعی تفاوت دارد (گرین: 2005).
در این مورد به نقش عوامل زیستی و روانی مانند توارث، استرس بیش از تولد، روابط جنسی والدین، اختلالات ژنتیکی، ساختار هورمونی، مشکلات عصبی و سیستم عصبی مرکزی اشاره شده است (کاهانی، 1381: 40).
بهطور کلی گروهی، علل زیستشناختی عضوی و گروه دیگر عوامل روانشناختی اجتماعی را در بروز این اختلال موثر میدانند. گروه اول بیشتر اشکال در آندروژنهای جنینی را مطرح میکنند (نلسون،161:1391). بررسیهای جنینشناسی نشان میدهند که کلیه پستانداران چه مرد و چه زن در نخستین مرحله رشد جنینی ساختمان تشریحی زنانه دارند و در صورت ترشح آندروژن در جنین در فاصله هفته ششم تا پایان ماه سوم، تغییرات منجر به مرد شدن کامل میشود و در غیر اینصورت همچنان زن باقی میماند. مطابق این نظریه اِشکال در ترشح آندروژن در فاصله زمانی یاد شده موجب بوجود آمدن تبدلخواهی جنسی است. اما برخی زمینههای اجتماعی نیز وجود دارد که احتمال نارضایتی جنسی را افزایش میدهد. از نظر فروید این قبیل اختلالها از تعارضهایی که کودک در مثلث ادیپال تجربه میکند، سرچشمه میگیرد. این تعارض را رخدادهای طبیعی خانواده و تخیلات کوک تقویت میکند، هر چیز که در محبت طفل نسبت به والد جنس مخالف و همانندسازی با والد همجنس تداخل نماید با رشد طبیعی هویت جنسی تداخل خواهد کرد. در خلال سالهای اول زندگی، مادر احساس غرور کودک را به جنسیت خود بیدار میکند. به همان نسبت مادر خشن نیز میتواند در رشد هویت جنسی کودک اختلال ایجاد کند. زمانی که این مسایل با مشکل جدایی تفرد همراه گردد، ممکن است نتیجه این باشد که از تمایلات جنسی برای حفظ و بقای رابطه استفاده شود. برخی از کودکان با این پیام مواجه میگردند که اگر هویت جنس مقابل را بپذیرند، مطلوبتر خواهند بود. کودکان آزاردیده و مطرود ممکن است طبق این باور رفتار کنند که اگر متعلق به جنس مخالف باشند بیشتر با آنان مدارا خواهد شد.
«اختلال هویت جنسی میتواند در نتیجه مرگ، غیبت طولانی یا افسردگی مادر، که پسربچه ممکن است با همانندسازی کامل به او واکنش نشان دهد، پدید آید. وجود پدر نیز به فرآیند جدایی تفرد کمک می کند. فقدان پدر، سبب ایجاد مخاطره در روابط مادر و کودک میشود. برای پسر، پدر الگویی برای همانندسازی مردانه است. علاوه بر این در شرایطی که مادر در اثر بیماری، مرگ یا طلاق در خانواده حضور ندارد یا قادر به ایفای نقش مادری خود نیست در این صورت دختربچه برای پر کردن خلا حاصل از وجود مادر، پدر را جایگزین آن میسازد. در این شرایط او زمان زیادی را با پدرش صرف میکند، پدر او را تشویق میکند رفتاری مردانه داشته باشد، او نیز مانند یک پسر بهتدریج میآموزد که فعالیتهای ورزشی، شکار، ماهیگیری و مکانیکی را با موفقیت انجام دهد (كاپلان، سادوك و فردمن : به نقل از جواهری). همچنین، نزدیکی بیش از حد والد جنس مخالف با فرزند در حد تماس بسیار نزدیک پوستی، که سبب روابط عاطفی زیاد و و همانندسازی شدید با جنس مخالف گردد، حتی تجربهی مشاهدهی صحنههای آمیزشی میتواند عامل تعارضات روانی در همانندسازی کودک با مادر گردد»(کاهانی، 41:1381).