برخی از ویژگیهای جامعهی معاصر سبب شده که اعتماد[1] اهمیت ویژه ای پیدا کند. اول اینکه یکی از ویژگیهای جامعهی امروز، عدم یقین و عدم قطعیت است. به تعبیر لوهمان[2]، ما در دورهای زندگی میکنیم که میزان وابستگی آیندهی جامعه به تصمیمگیری، افزایش یافته است. ما دیگر در جامعهی مبتنی بر تقدیر نیستیم بلکه در جامعهی مبتنی بر کنش هدفمند انسانی، زندگی میکنیم. برای اینکه با آینده برخورد فعالانه و سازنده داشته باشیم، نیاز به اعتماد داریم.
دوم اینکه، جهان ما به شدت به هم وابسته است. در درون هر جامعه ای، تمایز و تخصص نقشها، کارکردها، مشاغل، سلائق و سبکهای زندگی، بسیار زیاد شده است. یعنی بیش از هر زمان دیگری به تعبیر دورکیم[3] به انسجام ارگانیکی دست یافته ایم. تقسیم کار شدید دارای این ویژگی است که آسیب پذیری فرد را در مقابل قصور دیگران برای انجام مسئولیتهایشان زیاد میکند. هر چقدر وابستگی انسانها به هم بیشتر باشد، اهمیت اعتماد بیشتر میشود. به همین جهت میزتال[4] معتقد است که به هموابستگی سبب شده نیاز به اعتماد بیشتر شود (شارعپور، 1388: 3-2).
سوم اینکه، زندگی اجتماعی ما مملو از تهدیدات و مخاطراتی است که ساختهی دست ما انسانها هستند. هر قدر تکنولوژی در جامعه بیشتر باشد، زندگی ما پیشبینیناپذیرتر میشود یعنی پیامدهای ناخواستهی بیشتری پدید میآید. به همین سان لوهمان معتقد است که تکنولوژی باعث افزایش پیچیدگی در زندگی شده است و انسانها برای تحمل این پیچیدگی، روز به روز به اعتماد بیشتری نیاز دارند (همان: 3).
اعتماد، باور كنشگر به این امر است كه در بدترین حالت دیگران آگاهانه و یا از روی میل و رغبت به او آسیبی نخواهند رساند و در بهترین حالت بر طبق منافع او عمل خواهند كرد (نیوتن، 2001: 202).
مفهوم اعتماد به طور گستردهای از سنت نظریهی اجتماعی توكویل[5] و جان استوارت میل[6] نشأت
میگیرد و بر این اساس منبع اصلی اعتماد در شبكهی وسیع، عمیق و متراكم انجمنهای داوطلبانه[7] و سازمانهای میانجی كه جامعهی مدنی[8] را تشكیل میدهند، نهفته است (نیوتن، 2001: 234). نظریه پردازان کلاسیک از زمان توکویل معتقد بودند که انجمنهای داوطلبانه با گردهمآوردن انسانهای مختلف برای انجام کار مشترک به آنها اعتماد و همکاری را آموزش میدهند (شارعپور، 1388: 5). از نظر توكویل اصل دموكراسی نوین همانا نفع است و نه فضیلت. اما میان نفع كه اصل دموكراسیهای نوین است و فضیلت كه اصل جمهوریهای باستانی است، عناصر مشتركی وجود دارد و آن، این كه در هر دو مورد شهروندان باید از انضباطی اخلاقی پیروی كنند و ثبات دولت بر پایه تأثیر مسلط و حاكم رسوم و اعتقادات بر رفتار افراد بنا شده است (آرون، 1370: 254).
به لحاظ نظری باید گفت كه مفهوم اعتماد به عنوان مهمترین بعد سرمایهی اجتماعی[9] به صورت مستقیم یا غیر مستقیم، از زمان شكلگیری جامعهشناسی مورد توجه بوده كه خود بیشتر ناشی از توجه به مسئلهی نظم اجتماعی[10] بوده است. به اعتقاد آیزنشتات[11] مهمترین مسئلهی نظم اجتماعی از نظر دوركیم و تا حدودی تونیس[12] اعتماد و همبستگی اجتماعی است، یعنی این كه بدون انسجام و نوعی اعتماد پدیداری نظم اجتماعی ممكن نیست (چلبی، 1375: 12). به عقیده دوركیم در جامعهی رقابتی مدرن، جامعهی مبتنی بر قرارداد ممكن نیست مگر این كه مردم در مورد این كه هموطنانشان به انجام قراردادشان پایبند باشند، اعتماد داشته باشند. وی وجود ساختهای جدید (گروههای حرفه ای) را كه باید در جهت جلوگیری از نابسامانی ظهورنمایند، ضروری میدید (بیگلی و ترنر، 1384: 391). به اعتقاد او هر قدر به حجم جوامع افزوده
میشود، وجدان جمعی گسترده تر و انتزاعی تر شده و حوزهی اخلاقی فرد از سطح محلی و درونگروهی به سطح عام و برونگروهی توسعه مییابد و از تعداد غریبههایی كه نمیتوان به آنها اعتماد كرد كاسته
میشود و از این طریق راه برای همكاری وسیع در سطح ملی هموار میگردد (افشانی و دیگران، 1389: 195 به نقل از پنجه بند، 1385: 44). تونیس نیز به تقابل دو نوع زندگی اجتماعی پرداخت: «اجتماع»[13] كه ویژگی تجمعات كوچك است و «جامعه»[14] كه ویژگی شهرهای بزرگ است. به اعتقاد او در روستا زندگی اجتماعی شبیه به یك ارگانیسم زنده است كه در آن مردم دارای اخلاق مشتركی بوده و پیوندهای شدیدی بین آنان وجود دارد، اما در شهر زندگی اجتماعی به صورت یك تجمع مكانیكی مملو از فردگرایی، خودپرستی و حتی خصومت است (شارعپور، 1387: 111). بر اساس منطق تونیس، روابط مبتنی بر اعتماد تنها در اجتماع وجود دارد. یك فرد به اعضای خانواده و دوستانش اعتماد میورزد، چرا كه احساس او بر اساس مشابهت ها، فهم و تأیید متقابل است و این فرایند به طور دائمی به كمك فعالیتها و تجارب مشترك تقویت
میگردد. بنابراین، اعتماد نمیتواند به طور مصنوعی ایجاد گردد. اعتماد به طور اخص مبنای انسجام اجتماعی است كه از سوی ارزشهای دین و اخلاق تقویت میشود و آن نیز به نوبهی خود روابط مبتنی بر اعتماد را تسهیل كرده و به افزایش چسبندگی اجتماعی كمك میكند. در مقابل، افراد خودمحور و حسابگر جامعهی مدرن، نمی توانند مورد اعتماد قرار گیرند و آنها نیز نمیتوانند به دیگری اعتماد داشته باشند. چه، برای رفع نیازها هر شخصی به داراییهای دیگری نیاز دارد كه این امر به فریبكاری و ابزاری بودن رابطه میانجامد (میزتال، 1380: 59).
اعتماد و معتمد بودن اغلب به عنوان نوعی گریس اجتماعی در نظر گرفته شدهاند که چرخهای تبادلات اجتماعی و اقتصادی متنوع را روغنکاری می کنند و در صورت عدم وجود آن این تبادلات بسیار هزینهبر، بروکراتیک و زمانبر خواهد شد (فیلد، 1386: 104). هر چند خود اعتماد نمیتواند حالت كالا به خود بگیرد یا مبادله شود اما سرمایه ای معنوی برای جلب حمایت، حسن نیت، زمان و پول به شمار میرود. این نكته در تعاریف مختلف از اعتماد به عنوان «روغن» تسهیل كننده اقدام (لومان، 1988)، نوعی «اعتبار نمادین» (سلیگمن، 1977) یا شكلی از «سرمایهی اجتماعی» كه به تأمین نتایج مشخص كمك كند، تجلی یافته است (پاسی و تونكیس، 1387: 45).
اعتماد به سه صورت خود را نشان میدهد یا به عبارتی دارای سه نوع است:
1.اعتماد بین فردی[15] یا اعتماد به افراد آشنا،
- اعتماد اجتماعی[16] یا اعتماد تعمیم یافته[17] یا اعتماد به بیگانگان،
- اعتماد مدنی[18] یا اعتماد به سازمان ها و نهاد ها (شارعپور، 1380: 74).
البته، از میان انواع اعتماد، آنچه که لازمه همکاری و مشارکت میلیونها شهوندی است که جوامع پیچیده و مدرن امروزی را تشکیل میدهند، علاوه بر اعتماد مدنی یا نهادی، اعتماد اجتماعی یا اعتماد تعمیمیافته
میباشد (اجاقلو و زاهدی، 1384: 103-102). پژوهشهای انجام شده نشان میدهند كه در شكلگیری و تقویت اعتماد اجتماعی عوامل مختلف فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی در سطوح خرد و كلان از جمله درآمد، پایگاه اجتماعی، رضایت شغلی و رضایت از زندگی، احساس شادمانی و غرور ملی (دلهی و نیوتن، 2003؛ نیوتن، 2001)، خانواده، مدرسه و شبكهی دوستان (عبد الرحمانی، 1384؛ دلهی و نیوتن، 2003) میزان مشاركت مدنی و عضویت در انجمنهای داوطلبانه، همبستگی اجتماعی و امنیت عمومی (قدیمی، 1386؛ نیوتن، 2001؛ ران و ترنزو، 1998)، اثربخشی و سودمندی دولت، احزاب سیاسی و آزادی سیاسی (عباسزاده، 1383؛ هرروز و كریادو، 2008؛ دلهی و نیوتن، 2003) نقش مهم و تعیین كننده ای را ایفا میكنند. در كنار عوامل مذكور، برخی از پژوهشگران بر این باورند كه رسانههای جمعی[19] هم میتوانند بر اعتماد اجتماعی تأثیر بگذارند (جعفرینیا، 1389؛ جواهری و بالاخانی، 1385؛ گراس و دیگران، 2004؛ موی و شوفل، 2000). رسانهها به عنوان منبع مهم اطلاعات و هم چنین یكی از عوامل اصلی فرایند جامعه پذیری نقش مؤثری در فرایند اعتمادسازی و یا اعتمادسوزی بازی میكنند. بنابر نظر صاحبنظران، رسانهها به تصورات افراد از محیط شكل میدهند، آنها میتوانند با ارائه تصویری زشت و یا زیبا از جامعه میزان اعتماد در بین مخاطبان خود را افزایش و یا كاهش دهند. رسانهها به شكلگیری الگوهای كنش در بین مخاطبان كمك میكنند. این الگوهای كنش به افراد كمك میكنند تا در موقعیتهای مختلف دست به كنش بزنند. رسانههای جمعی از طریق تحرك روانی امكان تعاملات اجتماعی را در بین مخاطبان خود افزایش میدهند. رسانههای جمعی میتوانند زمینههای دسترسی به نهادهای انتزاعی و تخصصی را برای مخاطبان خود فراهم كرده و در نتیجه موجب اعتماد و یا بیاعتمادی به این نهادها – در بین مخاطبان خود- شوند (بالاخانی، 1384: 16). هم چنین، ذکر انواع انحرافات از طریق رسانه ها و اعلام رشد سرسام آور آن منجر به ایجاد روحیه سوء ظن و شک نسبت به سایر افراد جامعه می شود و احتمال وقوع این انحرافات را از سوی تک تک اعضای جامعه تقویت کرده و روحیه اعتماد عمومی را تضعیف می نماید (خالصی، 1388: 275).
و تعهدسازمانی با ترک خدمت حسابرسان
در میان رسانه های جمعی مختلف، نفوذ و جاذبه تلویزیون در دنیای کنونی امری بدیهی به نظر می رسد و نقش آن در آموزش، هدایت، جهت دهی و قالب سازی افکار عمومی جامعه انکار ناپذیر است؛ به همین دلیل، تلویزیون به عنوان یکی از ابزار های اصلی نفوذ در افکار عمومی مورد استفاده قرار گرفته و توسط دولت ها یا بخش خصوصی در جهت اهداف مورد نظر به کار برده می شود. ضمن اینکه، اختراع ماهواره های مخابراتی نیز تأثیر گذاری تلویزیون را از مرز های ملی عبور داده و به امری فراملی و جهانی تبدیل کرده است. کشور های قدرتمند با تکیه بر امکانات قوی ارتباطی و ماهواره ای در صددند تا سراسر جهان را به عرصه تاخت و تاز امواج تصویری خود تبدیل کرده و به طور یک جانبه و یک سویه افکار جهانیان را در جهت افکار و امیال خود سوق دهند و بدین گونه این کشور ها بر آن اند که از تلویزیون به عنوان جعبه جادویی برای یکسان سازی افکار عمومی جهانیان و تشکیل دهکده واحد جهانی بهره برداری نمایند (همان: 276). لذا، چنین به نظر می رسد که در میان رسانه های جمعی مختلف، تلویزیون (داخلی/ ماهواره ای) دارای نقش ویژه ای در افزایش و یا کاهش اعتماد (به ویژه اعتماد اجتماعی) باشد.
البته باید خاطرنشان ساخت كه بر طبق پژوهشهای صورت گرفته، تأثیر برنامههای مختلف در این زمینه یكسان نبوده و برای مثال برنامههای خبری به ویژه اخبار مربوط به حوادث و جرایم و دنیای سیاست (سلمی و دیگران، 2007؛ ایوری، 2009) نقش فعال تری در فرایند اعتمادسازی و یا اعتماد سوزی مخاطبان خود ایفا میكنند.
پژوهش حاضر با توجه به نقش مهم رسانههای جمعی در شكلدهی به افكار عمومی و نیز كاركردهای آموزشی، خبری، اطلاعرسانی و اعتمادسازی و یا اعتمادزدایی در جامعهی امروز، به بررسی تأثیر مصرف رسانه ای[20] بر اعتماد اجتماعی در بین دانشجویان دانشگاه مازندران میپردازد. به بیان دیگر، در پژوهش حاضر تلاش میشود تا به این پرسش های اساسی پاسخ داده شود که آیا استفاده از رسانه های جمعی بر میزان اعتماد اجتماعی مخاطبان تأثیر می گذارد؟ و آیا تأثیر رسانه های جمعی بر اعتماد اجتماعی بر حسب انواع مختلف رسانه (تلویزیون داخلی/ ماهواره ای) تفاوت می کند؟
[1] – Trust
[2] -Luhmann
[3] -Durkheim
[4] -Misztal
[5] -Tocquevil
[6] -J.S.Mill
[7] -Voluntary Associations
[8] -Civil Society
[9] -Social Capital
[10] -Social Order
[11] -Aizenshtat
[12] -Tonies
[13] -Community
[14] -Society
[15] -Interpersonal Trust
[16] -Social Trust
[17] -Generalized Trust
[18] – Civic Trust
[19]- Mass Media
[20] -Media Consumption
فرم در حال بارگذاری ...