تحقیق به طور کلی بر کشف اصول عمومی و کلیت ها تأکید دارد و ویژگی های کلی مجموعه ی مورد بررسی ، مجموعه ی کوچک تر موجود در آن را به دست می دهد.تحقیق کنکاش ماهرانه ، منظم و دقیق در پدیده هاست . محقق می داند که چه چیزهایی درباره ی موضوع مورد تحقیق او روشن است و کار خود را ازهمان نقطه با برنامه ریزی دقیق آغاز می کند . او اطلاعات را جمع آوری وثبت می کند و سپس آن ها را با دقت مورد تجزیه و تحلیل قرار می دهد. پژوهشگر برای جمع آوری اطلاعات ، تا آن جا که امکان داشته باشد و یا از عهده ی تهیه و ابداع آن ها بر آید از بهترین وسایل موجود استفاده می کند. او برای بالا بردن دقت مشاهده ، ثبت طبقه بندی و محاسبه ی اطلاعات جمع آوری شده از وسایل گوناگون و به منظورهای مختلف استفاه می کند. پژوهشگر سعی می کند که پیوسته نگرش ها و تمایلات شخصی را از کار خود حذف کند، تنها در جستجوی اطلاعات واقعی است که می توانند فرضیه ی او را رد یا تأیید کند و هیچ تلاش سوگیرانه ای در جهت ترغیب یا اثبات فرضیه های خود به کار نمی برد ، تأکیدش بر آزمایش است نه بر اثبات فرضیه . پژوهشگر سعی در ارتقاء تفکر و منطق خود دارد و بر احساسات و عواطف شخصی خود در تشریح مسائل لگام می زند . تحقیق کوششی است برای تنظیم اطلاعات به صورت واژههای تعریف شده و در صورت امکان بیان آن ها در قالب کمیت های قابل اندازه گیری و یافته های مهم و مفید را نمی توان از طریق روش های شتاب زده و غیر دقیق به دست آورد. (دلاور،1390: 48-47)
کرلینگر (1986 ، ص 11) پژوهش علمی را چنین تعریف می کند: پژوهش علمی عبارت است از مطالعه نظامدار ، کنترل شده تجربی و انتقادی یک یا چند قضیه فرضی درباره ی روابط اجتماعی میان پدیده های طبیعی (هومن ، 1389: 75)
در حل مسائل پژوهشی باید تمایز مهم بین روشهای علمی که مبتنی بر مشاهده و آزمایش است و روشهای غیر علمی که به دنبال جواب پرسش ها از طریق کاربرد روش های غیر تجربی است مورد تأکید قرار گیرد . اگر پژوهشگر علمی به امری اعتقاد دارد باید به گونه ای اعتقاد خود را خارج از دنیای خویش به مرحله ی آزمایش بگذارد. در دنیای علم ، هر گونه عقیده ی ذهنی باید در برابر و اقعیت عینی قرار گیرد، و به بیان دیگر به گونه تجربی آزموده شود . پژوهشگر ضمن آنکه نگران نتایج پژوهش خویش است و همواره به آن می اندیشد ، هرگز بیم آن ندارد که یافته های پژوهش او مورد انتقاد قرار گیرد . (هومن، 1389: 77)
دستیابی هر جامعه به جایگاه علمی و تحقیقاتی برتر ، بسته به این است که افراد تحصیل کرده آن جامعه و به ویژه دانشجویان به اهمیت و تأثیر گذاری کارهای پژوهشی واقف شوند و در عین حال از روحیه و انگیزه لازم نسبت به پژوهش برخوردار باشند. به عبارتی اساس توسعه و پیشرفت هر جامعه ای بر اهتمام به امر پژوهش استوار است و در این راستا دانشجویان و از همه مهمتر دانشگاه ها نقش عمده را در جهت نیل به اهداف ایفا می کنند.
به طور کلی برای انجام پژوهش مابایست انواع قلمروهای معرفتی رابشناسیم ،این قلمروهای معرفتی عبارتنداز فلسفه ،دین ،ایدئولوژی وعلم .این انواع قلمرو های معرفتی به لحاظ های ذیل متفاوتند:
ا- به لحاظ موضوع
2-به لحاظ سائق و انگیزه داخلی و ذاتی، و ریشه روانی
3-به لحاظ روش
4- به لحاظ هدف
5-به لحاظ شکل و جهت حرکت تاریخی
6-به لحاظ زبان و شیوه یا استیل
7-به لحاظ منشا جامعه شناختی از نظر تشکل و گروه بندی
8-به لحاظ کارکرداجتماعی
9- به لحاظ سازمان اجتماعی کسب و نگهداری
10-به لحاظ ممثل انسانی یا تیپ رهبری
تا آنجا که به علم مربوط می شود:
موضوع در علم: پرداختن به جهان محسوس-فیزیکی-طبیعی است، در حالی که در فلسفه؛ پرداختن به وجود در کلیت آنست، در دین؛ پرداختن به فضای نجات و رستگاری است، در ایدئولوژی؛ پرداختن به فضای حول و حوش روزمرگی و وضعیت های مربوطه سیاسی- اجتماعی است.
انگیزه در علم؛ اشتیاق به کنترل و تسلط بر طبیعت، روان و جامعه است. در حالیکه در فلسفه؛ «حیرانی مدام در اینکه چیزی وجود دارد»، در دین؛ سائق تحفظ روحی از طریق رستگاری بوسیله قدرت قدسی، در ایدئولوژی؛ سائق زیستن و ماندن.
روش وفرایند ذهنی در علم؛ تجربه، مشاهده، اندازه گیری و استقراء و قیاس است. در حالی که در فلسفه؛ عقل و جوهرنگر، از طریق مواجهه مستقیم ، در دین؛ عمل ذهنی ،امید، ترس، عشق، اراده، آگاهی و غیر آن، همگی مبتنی بر تشخیص عدم کمال (کامل نبودن) جهان و به دنبال وحی به عنوان شکل انزال از منشاء به ممثل ، در ایدئولوژی؛ توجیه، و تاثیر در صحنه.
هدف در علم؛ بازنمایی پراگماتیستی روابط پدایداری( پیش بینی، بازسازی) است، در حالی که در فلسفه؛ شرکت در روابط وجودی با عنایت به معنی، ذات، وجوهر، جهت متعالی ترین تشکل شخص: « فرهنگی شدن»، در دین ؛ نجات شخص و گروه، در ایدئولوژی؛ دوام روزمرگی.
شکل و جهت حرکت تاریخی در علم؛ غیرشخصی، رو به جلو ، و از ارزش اندازنده سیستم های قبلی است. در حالیکه در فلسفه؛ دارای پیشرفت است ولی نه ترقی، در دین؛ رو به عقب و بازگشت به اصل است، بدون رشد و پیشرفت، در ایدئولوژی؛ حرکت زیگزاگی ، با محوریت حال، قشری و دگماتیک و غیر انتقادی است.
زبان و استیل خاص در علم؛ بیشتر مصنوعی ، اصطلاحی و بین المللی شده است، در حالی که در فلسفه ؛ زبان طبیعی اما به شیوه نخبگان، در مذهب؛ زبان طبیعی عامه، در ایدئولوژی؛ اختلاط این ها ( سه فرم دیگر) و با رنگ سیاسی و ظاهر فریبانه.
منشاء جامعه شناختی از لحاظ تشکل و گروه بندی، در علم؛ طبقه و گروه اقتصادی ومنفعتی است، در حالی که در فلسفه؛ مدنی-شهری ( در دوره تسلط پارامتر سیاسی)، در دین؛ بنیان خویشاوندی ( در دوره تسلط پارامتر خانوادگی)، در ایدئولوژی ؛ نافذ در کلیت جامعه تحت هر قشربندی و پیش برنده توسط باند و جناح وحزب.کارکرد اجتماعی در مورد علم ؛سلطه ورفاه مادی است درحالی که درفلسفه ؛ارائه ی بینش است وفرهنگ ؛در دین ؛تحمل ،تعالی ،ووحدت است در ایدئولوژی؛چرخاندن اجتماعی و دست کاری مهندسی توده ای است .
سازمان و پایگاه کسب و حفظ در علم ؛ دانشگاه، پژوهشکده، کاراگاه و آزمایشگاه است، در حالی که در فلسفه؛ حلقه، مکتب و آکادمی است، در دین؛ مسجد ، کلیسا، کنیسه، ودیر است، در ایدئولوژی؛ مقر حزب است، و مرکز کنترل و هدایت وسائل ارتباط جمعی.
ممثل انسانی یا تیپ نمونه انسانی و راهبر در علم؛ دانشمنداست ، در حالی که در فلسفه ؛ فیلسوف است و خردمند، در دین؛ پیامبر، پیر و مرشد قدیس است ، در ایدئولوژی؛ ایدئولوگ، و سیاستمدار است.
قلمروهای معرفتی در مرزبه هم می پیوندند و بنابراین، در این نقاط، مباحث ، تابع مسائل مطروحه در نظریه ای مرزی است. این به معنی این است که علم در نهایت به فلسفه می پیوندد ودر فلسفه به مذهب. در ثانی اینکه، اگر چه این قلمروها در کنار هم عمل می کنند و برای یکدیگر لازمند، ولی در بین این قلمروها یک سلسله مراتب عینی ارزشی وجود دارد؛ به ترتیب تزاید از ایدئولوژی به علم به فلسفه به مذهب. با پذیرش این چهار قلمرو معرفتی و تشخص عینی-ذاتی آنها، آن وقت مشکلات معرفتی که در طول قرون و اعصار وجود داشته قابل پیش بینی و پیشگیری خواهد بود؛ از آن جمله است تسلط مذهب بر فلسفه و علم در قرون وسطی ( به لحاظ روش، ارزش و موضوع) و انتقام از آن یعنی تسلط علم بر فلسفه و مذهب از آغاز قرون جدید.(توکل،1389: 15-12)
بودجه ی تحقیقاتی یکی از شاخص های توسعه ی اقتصادی و اجتماعی به شمار می رود و شاخص آن نیز نشان دهنده ی اهمیت رویکرد پژوهش محور در مدیریت اجرایی کشورهاست . بر همین اساس در کشورهای پیشرفته ،سرمایه گذاری در امور پژوهشی از جایگاه ویژه ای برخوردار است . به طوری که بین 1 تا 3 درصد از تولید ناخالص ملی این کشورها صرف امور پژوهشی و تحقیقاتی می شود در حالی که طبق اظهارات مسئولین ذیربط در کشور ما در سال 1380 زیر نیم درصد بود. (امامی ، 1386،به نقل ازظریفیان ومحمدی1387).
بر اساس برآورد یونسکو در دهه ی 90، در مقابل کشوهای پیشرفته که مبلغ 265/434 میلیارد دلار برای فعالیت های مطالعاتی و تحقیقاتی هزینه کرده اند ، کشورهای در حال توسعه مبلغ 325/18 میلیارد دلار و ایران به عنوان یکی از این کشورها تنها مبلغ 22/0 میلیارد دلار صرف این مهم کرده است . این در حالی است که حدود 3 درصد بودجه دانشگاه ها به امور پژوهشی اختصاص می یابد که به علت کمبود بودجه ، فعالیت های پژوهشی در دانشگاه ها با مشکلات فراوان و کمبود امکانات و تجهیزات مواجه است. ( شفیعی ،1382، به نقل ازهمان).
هدف این مطالعه بررسی تاثیر سیاست های پولی و شوک های نرخ ارز بر تراز تجاری در اقتصاد ایران است. بدین منظور با استفاده از داده های سالیانه طی دوره 1360 تا 1390 و بهره گیری از الگوی VECM روابط بین متغیرها مورد بررسی قرار گرفت. نتایج حاصل از پژوهش حاکی از آن است که سیاست پولی و نرخ ارز واقعی بر تراز تجاری ایران تاثیر معناداری داشته اند. به طوری که افزایش مصرف به عنوان شاخص سیاست پولی و نرخ ارز واقعی باعث افزایش تراز تجاری در ایران شده است. علاوه بر این، نتایج نشان می دهند که اثر گذاری نرخ ارز واقعی بر تراز تجاری ایران بیش تر از سیاست پولی است.
کلید واژه: سیاست پولی، نرخ ارز، تراز تجاری، مدل تصحیح خطای برداری (VECM).
1-1
رسیدن به رشد و توسعه اقتصادی، همراه با افزایش سطح اشتغال، کنترل تورم و تعادل در ترازپرداخت ها، همواره از اهداف نهایی اقتصادی کشورها بوده است. بدین منظور ابزارهای سیاست های مالی دولت و سیاست های پولی بانک های مرکزی اهرم هایی هستند که
کشورها برای دستیابی به این اهداف مورد استفاده قرار می دهند. به طور خاص سیاست های پولی در حیطه اهداف کلان اقتصادی، به دنبال تثبیت قیمت ها، تعادل در ترازپرداخت ها و کنترل حجم پول یا نقدینگی هستند. در همین راستا، سیاستگذاران پولی برای هدایت موّفق سیاست های خود، باید ارزیابی دقیقی از مدّت و نحوه اثرات آن بر اقتصاد داشته باشند. بررسی «سازوکار انتقال پولی» می تواند سیاستگذاران را در این امر یاری نماید. سازوکار انتقال پولی، مجاری اثرگذاری را معرّفی می کند که از طریق آن، سیاست های پولی تصمیمات بنگاه ها، خانوارها، واسطه های مالی و سرمایه گذاران را تحت تأثیر قرار داده و به دنبال آن سطح فعالیت های اقتصادی را دچار تغییر می کند.
نرخ ارز و عوامل تأثیرگذار بر آن یکی از محورهای اصلی سیاستهای اقتصاد کلان است. اثر تغییرات نرخ ارز بر متغیرهای کلان اقتصادی یکی از مهمترین بحثها و چالشهای مطرح شده در کشورهای توسعه یافته و در حال توسعه بوده است. تغییرات نرخ ارز بر قیمت کالاهای داخلی در بازار خارجی و همچنین بر قیمت کالاها و خدمات وارداتی در بازار داخلی تاثیرگذار است. به همین دلیل نرخ ارز یکی از اساسی ترین عوامل موثر بر صادرات و واردات، ترازپرداختها، ذخایر ارزی، رشد اقتصادی و اشتغال است (سیلان، 1374).
با توجه به اهمیت نرخ ارز در پیشرفت و توسعه ی اقتصادی هر کشور، بررسی عوامل موثر بر آن، ضروری است. عوامل زیادی مانند عوامل اقتصادی، سیاسی و روانی بر نرخ ارز تاثیرگذار است. از جمله عوامل سیاسی ثبات در سیاست خارجی و عوامل روانی مانند انتظارات مردم از وضعیت آینده ی اقتصادی و سیاسی و عوامل اقتصادی شامل نرخ بهره، نقدینگی و درآمدملی است (انوار، 1381).
سیاست پولی ازطریق تغییر درحجم پول، تغییر در رشد حجم پول و نرخ بهره و یا شرایط اعطای تسهیلات مالی بر نرخ ارز موثر است. هدف از سیاستهای پولی درکشورهای صنعتی پیشرفته و کشورهای روبه توسعه تا حدودی متفاوت است. درکشورهای صنعتی هدف مذکور برطرف ساختن تورم، رفع کسادی و رسیدن به اشتغال کامل است. درحالی که برای کشورهای روبه توسعه، هدف عمده ی سیاست پولی، رشد اقتصادی و افزایش درآمدهای دولتی و عرضه کل بوده است.
یکی از مهمترین مسائل اقتصادی کشورها تراز تجاری است. سیاستگذاران اقتصادی تلاش میکنند که تراز تجاری در حالت تعادل قرار داشته باشد. بررسی تراز تجاری ایران نشان میدهد که در بیشتر سالهای مورد تحقیق، تراز تجاری کشور حتی با احتساب درآمدهای ارزی حاصل از صادرات نفت با کسری مواجه بوده است و در واقع میتوان کسری تراز تجاری را یکی از مشکلات اقتصاد ایران در دهههای اخیر محسوب کرد. شناخت روابط متقابل اثر تغییرات سیاست پولی بر متغیرهای اقتصادی ایران و اثر تغییرات متغیرهای بنیادی کلان بر تغییرات نرخ ارز و تراز داخلی و خارجی و بر تراز تجاری موضوع بررسی شده در این تحقیق است.
این پژوهش سعی بر آن دارد که به آزمون اثر سیاست پولی به عنوان یکی از سازوکارهای انتقال اثرات سیاست پولی و نرخ ارز بر تراز تجاری در ایران بپردازد
مرزهای سیاسی کشور مهمترین عامل تشخیص و جدایی یک واحد متشکل سیاسی از واحدهای دیگر است. در درون همین خطوط مرزی است که وحدت یک مجموعه سیاسی به نام کشور شکل می گیرد. مرز مؤلفه ای از هویت دولت مدرن است که امروزه مورد توجه دولتهای جدید قرار گرفته است، در نظامهای سیاسی قدیم مسائل مرزی منحصر به سر حدات و حل آنها سهل و سریع بوده است. لیکن امروزه چالشهای مرزی به واحدهای سیاسی اطلاق می گردد و حل و فصل آنها چندان ساده نیست. علت این پیچیدگی را می توان در کارکردهای مرز جستجو نمود. کارشناسان و متخصصان ژئوپلتیک در خصوص نقش و کارکردهای مرز نظرات متفاوت و تکمیل کننده ای ارائه کرده اند. تحدید حدود منطقه ای اعمال قدرت حکومت، اثبات حقوقی یا فیزیکی یک دولت بر یک قلمرو خاص، ایجاد حد نهایی کنترل و حاکمیت هر دولت بر قلمرو و مردم خود ،از جمله کارکردهایی هستند که به مرز نسبت داده شده و مؤید این مطلب است که مرز حائز نقش و کارکردهای متفاوت در مقوله های سیاسی ،اجتماعی و نظامی است .
ایران به دلیل ویژگیهای خاص خود، به طور طبیعی خواهان نقش آفرینی به گونهای متناسب با قدرت و شأن خود در سطح منطقه میباشد. در این روند، جمهوری اسلامی ایران افزایش حضور و نفوذ آمریکا در سیستمهای اقتصادی، سیاسی و نظامی منطقهای را تهدیدی مستقیم برای کشور و افزایش نقش تلقی میکند. در مقابل، آمریکا نیز افزایش نفوذ ایران در سطح منطقه را با توجه به سابقه سیاستها و ماهیت ضد سلطه و ضد آمریکایی نظام جمهوری اسلامی، تهدیدی علیه منافع ملی خود در جهت دسترسی به استراتژیهای دراز مدت اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و نظامی خود در نظر میگیرد.این حقیقت غیر قابل انکار است که کشور ایران در طی تاریخ با تغییر در مرزهای سیاسی یا قدرتمند شده و یا دچار ضعف و انحطاط گردیده است.
خصوصاً اینکه جمهوری اسلامی ایران در منطقه ای از جهان واقع شده که مدام در سیطره قدرت های بزرگ جهانی قرار داشته است و مرزهای این کشور به شدت متأثر از این مناسبات جهانی بوده است. ناهمگونی های مرزهای کشور در ابعاد مختلف به گونه ای است که کمتر منطقه ای از مرز در برابر نوع خاصی از پدیده های مختلف ناامنی و ناهنجاری قرار گرفته است و انواع گوناگون تهدیدات خارجی و داخلی نیز به شکلی این ناهنجاری ها را تحت تأثیر قرار داده و بعضاً در مقاطعی به آن دامن زده اند.
نزدیک بودن جاذبه های طبیعی به مراکز شهری می تواند جاذب دو نوع گردشگر به این مناطق باشد یعنی علاوه بر گردشگران شهری می تواند گردشگران طبیعت گرا را نیز به سوی چنین مراکزی رهسپار کند.
همچنین وجود چنین مراکز گردشگری باعث نزدیکی بیشتر انسان با طبیعت می شود. البته نکته ای که نباید در این میان فراموش شود این است که باید با برنامه ریزی مناسب و دقیق از آسیب رسیدن به طبیعت بر اثر استفاده زیاد و یا نادرست جلوگیری کرد.
برای رعایت حریم خصوصی نام نگارنده پایان نامه درج نمی شود
(در فایل دانلودی نام نویسنده موجود است)
تکه هایی از متن پایان نامه به عنوان نمونه :
(ممکن است هنگام انتقال از فایل اصلی به داخل سایت بعضی متون به هم بریزد یا بعضی نمادها و اشکال درج نشود ولی در فایل دانلودی همه چیز مرتب و کامل است)
فصل اول: کلیات تحقیق
1-1 طرح مسأله
در وضعیت کنونیِ موسوم به مدرنیتهی متأخر که خطوط و مرزهای تمایزهای اجتماعی به فراخور سبکهای زندگی و مصرف فرهنگی شکل میگیرد، ابعاد، سطوح، کیفیات و شیوههای مدیریت بدن[1] بسیار پیچیده و حایز اهمیت گشته است. به طور کلی، در این دوران که جهان به پدیدهای چندفرهنگی[2] تبدیل شده است، فناوری پیشرفته، انسانها را از کارخانههای تولید صنعتی بیرون رانده، زمان و فضا به واسطه ارتباطات و سیستمهای حمل و نقل پرسرعت به میزان قابلتوجهی تغییرکرده است و مرزهای میان ملل، انسانها و فرهنگها نفوذپذیر شدهاند، میتوانیم به چرخش نامحسوس اما حقیقی کانونتوجه اندیشه اجتماعی به مسائل مربوط به بدن، شهروندی، نظام اطلاعات، جهانیشدن [3] و جهانهای سیبرنتیک اشاره کنیم ( سیدمن، 357:1386). امروزه بدن جزیی از مفهوم «خود» و عوامل کارکردی و ساختاری است و تعامل با محیط و دیگر مردم را امکانپذیر میسازد (لیمون،1991: 127).
جذابیت جسمانی از جمله موضوعاتی است که در این دوران استانداردهای جدیدی پیدا کرده و از عوامل شکلدهندهی روابط افراد محسوب میشود، به طوری که مدیریت بدن واجد اهمیت و دلالت مضاعف گشته است و رفتارهای گوناگون بهداشتی نظیر بدنسازی، رژیمهای غذایی، تجهیزات ورزشی و آرایشی مختلف برای مراقبت از بدن پدیدار شده است (رضایی و دیگران،1389: 142). داشتن بدن زیبا در وضعیت کنونی نشانهی ارزشهای اجتماعی و تا حدودی سازوکار قدرت و کنترل اجتماعی است. مطالعه زیبایی ظاهری و بدن انسانی از مسائل مهم جامعه امروزی است. سرچشمه این تحول از آنجاست که در جوامع پیشامدرن فرد در جمع مستحیل بود و انتخاب و تغییر شرایط موجود به مانند جوامع مدرن امروزی زمینهای برای ظهور پیدا نمیکرد (خواجه نوری و دیگران،1390: 22).
در دوران مدرن، نوع مدیریت کردن ظاهر بدن به منزله یک معرف هویتی، در برداشت افراد از خویشتن خود و قضاوتهای دیگران در مورد نمای ظاهری آنان نقشی کلیدی پیدا کرده است (ابراهیمی و ضیاءپور،1391: 126). ممکن است اعضای یک گروه اجتماعی به واسطهی قضاوت، پاداشدهی و تنبیه افرادِ دارای اندازه، شکل، وزن و عضله متفاوت، همدیگر را متقاعد کنند که بدنهایی به لحاظ اجتماعی مقبول و شبیه بسازند (جونز و هییس،2009: 7). این حساسیت در میان زنان و دختران جوان بیش از مردان است (هوانگ و همکاران،2007: 7). بسیاری از زنان از ظاهر فیزیکی و بدن خود رضایت ندارند (اسپیتزر و همکاران،1999: 547). برای زنان، تصویر بدن و باریک اندامی با جذابیت، کنترل بر نفس، مهارت اجتماعی، موفقیت شغلی، و جوانی تداعی میشود (گروگن،2000: 356). از منظری جامعهشناسانه مبرهن است که کنترل و نظارتی که بر بدن زنان اعمال میشود در خدمت تقویت و بازتولید نظم اجتماعی است؛ به تعبیر فوکو بدن زنان به عنوان سرمایهای اجتماعی تحتتأثیر الزام اجتماعیای که ارزش و فرم آن را تعیین میکند تغییر شکل میدهد و این تغییر شکل به تغییر منزلت یا وضع اجتماعی آنان کمکی شایانتوجه میکند (مهدوی و عباسی اسفجیر،1389: 132). به طورکلی بدن پدیدهای است که به صورت اجتماعی برساخته میشود (کریگر و اسمیت،2004: 941). بر این اساس، نظر به اهمیت فزایندهی بدن و شیوههای مدیریت آن در دوران مدرن، از یک سو، و برجستهشدن روزافزون این پدیده در جامعهی ما و تعارض آشکار ابعاد و مؤلفههای آن، همچون آرایش دختران و زنان و استفاده از لباسهای چسبان و کوتاه و بدننما، با آموزههای دینی و بافت اجتماعی، هنجاری، عرفی و قانونی (فاتحی و اخلاصی،1387: 10)، تحقیق حاضر در پی تبیین رابطهی مدیریت بدن با یکی از عمدهترین متغیرهای تأثیرگذار در برساخت مرزبندیهای اجتماعی، یعنی سبک زندگی، و به طور کلی در پی تبیین سازوکار برساخت بدن در متن وضعیت عینیِ روابط و مناسبات اجتماعی میباشد.
در چند دهه اخیر در ایران مدیریت بدن و تناسب اندام به عنوان معیار زیبایی و کنش فرهنگی مورد توجه زنان و دختران قرارگرفته است و اقدام برای رعایت رژیم غذایی و فعالیتهای مرتبط با مدیریت بدن به یکی از دغدغههای شمار بسیاری از دختران و زنان ایرانی تبدیل شده است (احمدنیا،25:1385). حجم بالای پژوهشهای مرتبط با بدن در سالهای اخیر نیز مؤید این قضیه است که بدن به مسئلهای اجتماعی و فرهنگی تبدیل شده است که هر روز بر دامنه توجه به آن و تأثیرات آن افزوده میشود. مدیریت بدن به معنای نظارت و دستکاری مستمر ویژگیهای ظاهری و مرئی بدن است. این مفهوم به کمک معرفهایی همچونکنترل وزن از طریق ورزش، رژیم غذایی و دارو، دستکاری پزشکی (جراحی بینی و پلاستیک) و میزان اهمیت دادن به مراقبتهای بهداشتی و آرایشی و استحمام روزانه، آرایش مو، آرایش یا اصلاح صورت، استفاده از ادکلن و انواع خوشبوکننده، آرایش ناخن و لنز رنگی برای خانمها، به یک شاخص تجمعی تبدیل شده است که متغیری است با سه درجه نظارت سطح پایین، نظارت متوسط و نظارت سطح بالا. بدن و جذابیت جسمانی از موضوعاتی است که بر نحوهی رفتار افراد وگروهها تأثیرات مستقیمی دارد، به گونهای که مدیریت بدن به عنوان پدیدهای که دارای تأثیرات اجتماعی، فرهنگی و سیاسی خاص خود است به امری شایع و پراهمیت تبدیل شده است. افزایش تأکید بر بدن با چند عامل در ارتباط است که عبارتند از: «سیاسیشدن بدن، عوامل جمعیتی، تغییر ماهیت بیماری، افزایش فرهنگ مصرفی، توسعه تکنولوژیهای جدید مرتبط با بدن، دگرگونیهای جدیدِ مرتبط با حرکت از مدرنیته به مدرنیتهی متأخر، و در نظر گرفتن بدن به عنوان یک پروژه یا به مثابه یک پدیدهی اجتماعی و بیولوژیکی ناتمام که در حال تغییر است» (موحد ودیگران،80:1389).
انسانها در برخوردهای روزمرهای که با هم دارند از طریق به نمایش گذاشتن بدنهایشان به عرضهی خود میپردازند. تصور از بدن میتواند تأثیرات عمیقی بر چگونگی تفکر و احساس افراد داشته باشد و حالتی از اطمینان و عزت نفس را جهت رویارویی با جهان اجتماعی به افراد اعطا کند. بدن همواره منبع لذت، سلامتی، زیبایی و جوانی بوده است. اما در عین حال به صورت بالقوه به عنوان جایگاه آلودگی، بیماری، اختلال و بینظمی، آشفتگی و ناخشنودی، خطرناک و رعبآفرین به شمار رفته است که این امر لزوم توجه به نگهداری نظاممند از بدن و رفتارهای گوناگون بهداشتی نظیر بدنسازی، رژیمهای غذایی، تجهیزات ورزشی و آرایشی مختلف برای مراقبت و مدیریت بدن را لازم و ضروری میسازد. از طرف دیگر، رسانهها و وسایل ارتباط جمعی به ارایهی الگوهایی ایدهآل از بدن و وضعیت جسمانی میپردازند؛ برنامههای ترویج سلامتی انباشته از تصاویری از بدنهای زیبا، جوان، جذاب، دارای تناسب و لاغر هستند که تمامی افراد آرزوی داشتن آنها را در سر میپرورانند. بدنها به محملی برای کسب هویتهای جدید و همچنین وسیلهای برای کسب منزلت، پرستیژ، تمایز و مشارکت تبدیل شده است. در این میان، زنان همواره در مقایسه با مردان توجه بیشتری به بدن و ظاهر فیزیکی خود داشتهاند. زنان نارضایتی بیشتری از بدن را تجربه میکنند و نگرانی نسبت به بدن به یکی از مهمترین نگرانیها و دلمشغولیها در زندگی آنان تبدیل شده است. از همین رو زنان پول، زمان و انرژی زیادی را معطوف فعالیتهای مرتبط با مدیریت بدن میسازند تا ظاهرشان را به شکل آرمانی در آورند.
نحوه نگرش نسبت به بدن، مدیریت و کنترل آن از سبکهای زندگی تأثیر میپذیرد. مفهوم سبکزندگی پس از آن که ابتدا به ترتیب در آثار وبر، زیمل و وبلن پرورانده شد برای مدتی از رونق افتاد و سالها در جامعهشناسی مسکوت باقی ماند و در این سالها بیشتر در پژوهشهای بازار مورد استفاده قرار گرفت. اما در سالهای نخست دههی1990، سبک زندگی با آثار نظریهپردازان اجتماعی و فرهنگی معاصر مانند بوردیو[4]، فدرستون[5]، شیلدز[6]، رایمر[7]و چَینی دوباره وارد مباحث جامعهشناسی شد ( بنت،100:1386). سبکهای زندگی نتیجهی همهی انتخابها و گزینشهایی هستند که شخص نسبت به زندگی خود انجام میدهد (گیبنیز و بوریمر،103:1384). «سبکهای زندگی برنامههای خلاقی هستند که بر پایه نمایش توان و شایستگی مصرفکننده استوارند و نشانگر تأمل فزاینده قلمداد میشوند که افراد در عمل و دادوستدهای روزمره به نمایش میگذارند» (چَینی، 97:1996). سبکهای زندگی شکل مهمی از توانمندی و قدرتیابی فردی در متن مدرنیتهی متأخراست؛ این قدرتیابی به سازماندهی خلاقانهی فضا مربوط میشود. سبکهای زندگی بسیاری از رفتارهای متمایز و خاصگرایانه را بر میانگیزند و سبب تفاوت در بسیاری از کنشهای افراد و گروههای انسانی میشوند. اندی بنت اهمیت سبک زندگی در مدرنیتهی متأخر را اینگونه متذکر میشود: «سخن گفتن از سبک زندگی مدرن اخیر، به معنای سخن گفتن دربارهی شیوهای از بودن است که در آن جنبههای مختلف امور محلی – فضایل و معرفتها و آداب محلی – به صورت تأملی اداره میشوند و به صورت خلاقانه با مجموعهای از منابع فرهنگی[8] اقتباسی ترکیب میشوند تا هویتی برساخته شود ( بنت، 103:1386). سبکهای زندگی نقش مهمی را در شکلگیری کنشها و رفتارهای فرهنگی- اجتماعی افراد و گروهها دارد و شکلهایی از ارائه خود و برساخته شدن هویتهای مدرن و متمایز را نشان میدهند.
پژوهش حاضر در صدد است که به تبیین جامعهشناختی رابطهی بین سبک زندگی و مدیریت بدن در میان زنان شهر سنندج بپردازد و تأثیر سبک زندگی بر نحوهی مدیریت بدن را نشان دهد. شهر سنندج به دلیل ویژگیهای خاص فرهنگی و همراهی با پدیدههای نوین هم از لحاظ فکری و هم از لحاظ کنشی – رفتاری از شهرهایی است که همواره پذیرای تغییرات و گشودگیهای فرهنگی بوده است و در این میان زنان نیز به واسطه تغییر در الگوهای نقشی و تولید و بازتولید هویتهای جدید زنانه به عنوان کنشگرانی خلاق در عرصههای عمومی اجتماع حضور داشتهاند. در این میان مدیریت بدن به منزله کنشی اجتماعی/ فرهنگی و ذینقش در شکلدهی به هویت جایگاهی کانونی در زندگی روزمرهی بسیاری از زنان این شهر پیدا کرده است و همین امر انجام پژوهش آکادمیک در این حوزه را ضروری ساخته است.
1- 2 اهمیت و ضرورت تحقیق
مطالعات نشان دادهاند که انسانها از گذشته تا به حال بدنهایشان را به لحاظ فرهنگی به روشهای گوناگون شکل دادهاند. این روشها دامنهای وسیع از راههای سنتی همچون کنترل غذا و یا کشیدن گردن تا راههای جدیدتر همچون استفاده از جراحیهای زیبایی را در بر میگیرند. مسئلهی زیبایی در جوامع گوناگون از مسائل جدی بوده و در فرایند انتخابهای مردم نقشی مهم داشته است. پژوهشها حاکی از آنند که از جوامع بدوی تا جوامع مدرن صنعت زیبایی همواره مطرح بوده (مالسون، 2008) و انسانها با استفاده از وسایل گوناگون سعی نمودهاند خود را زیباتر نشان دهند. اگرچه زیبایی امری بسیار ذهنی است، اما همچنان که ریچر و کو اشاره میکنند، آن را نمیتوان به سادگی موضوع علم زیباییشناسی و یا ذائقه تلقی کرد، بلکه ایدههای فرهنگی زیبایی شاخص و بیانی از ارزشها و باورهای اجتماعی هستند(ریچر و کو، 2004).
با گسترش فناوریهای ارتباطی و پدیدههایی نظیر ماهواره و اینترنت، فرهنگ مدرن در جهان گسترش یافت و با فرایند جهانیشدن، شبکههای ارتباطی با اینکه فرایند یکسانسازی فرهنگ جهانی را دنبال میکردند، امکان خلق تمایزات گوناگون فراهم آمد. این امر با مصرف ( کالاهای مادی و معنوی ) نمود عینیتری به خود گرفت و ادبیات جدیدی با عنوان سبک زندگی وارد عرصه جامعهشناسی شد (اباذری و چاوشیان،1381). در واقع انتخاب نوع ویژهای از سبک زندگی منجر به شکل دادن حوزه فردی و عمومی هر فردی میشود. این مفهوم شامل مدیریت بدن و اصلاح بدن در حوزه فردی تا عضویت در گروههای گوناگون اجتماعی، کسب موفقیت، سرمایه اجتماعی و … در عرصهی عمومی میگردد (خواجه نوری،1389). سبکهای زندگی رفتارهای افراد را تغییر داده و افراد پیوسته بر اثر آن بر بدنشان نظارت میکنند و حتی آن را تغییر میدهند.
حساسیت در میان زنان نسبت به بدن در مقایسه با مردان بسیار بیشتر است. این امر حتی موجب شده تا بیشتر پژوهشهای 30 ساله اخیر در حوزه نگرش نسبت به بدن در مورد این گروه انجام شود (تیگمن، 2001). نگرانی زنان نسبت به بدنشان مشکلات زیادی را برای آنها ایجاد کرده است ( جراحیهای زیبایی، تاتو، لایپوساکشن و…) و همچنین آنها را به رژیمهای غذایی سختگیرانه و بدون نظارت پزشک سوق دادهاند(جانگ و لی، 2009). اگرچه در جامعهای مانند ایران آمارها بیشتر بر پایهی برآوردهای ژورنالیستی بوده و دقیق نمیباشند، آنچه به صورت گسترده مورد قبول قرار گرفته این است که مدیریت بدن در حال افزایش است. لذا درک و فهم اینگونه رفتارهای فرهنگی در جامعه میتواند نشاندهندهی تغییرات اجتماعی و فرهنگی در جامعه باشد و روشن سازد که چگونه امر فرهنگیِ برساخت و مدیریت بدن در کانون زندگی قشرهای مختلف جامعه ما از جمله زنان قرار گرفته است. بررسی علمی و آکادمیک مدیریت بدن میتواند ما را در خوانش رفتارها و مصارف فرهنگی یاری دهد و آشکار سازد که مسائل و پدیدههای نوظهوری در جامعه ما سر بر آوردهاند که نادیده گرفتن و انکار آنها صرفاً پاک کردن یا تغییر صورت مسئله است.
1-3 اهداف تحقیق
اهداف این پژوهش به را میتوان ذیل دو نوع اهداف کلی و جزیی دستهبندی کرد:
– هدف اصلی
تبیین ابعاد و شیوههای مدیریت بدن در ارتباط با متغیر سبک زندگی.
– اهداف جزیی
– تبیین رابطهی شاخصهای سبک زندگی( مصرف فرهنگی، الگوهای خرید، الگوهای گذران اوقات فراغت ) با ابعاد و شیوههای مدیریت بدن.
– تبیین رابطهی متغیرهای زمینهای با ابعاد و شیوههای مدیریت بدن.